کد خبر: 4323958
تاریخ انتشار : ۲۹ آذر ۱۴۰۴ - ۱۳:۱۱
یادداشت:

یلدا در البرز؛ از اسطوره تا زندگی

یلدا در البرز بازتابی زنده از فرهنگ و اسطوره‌های ایرانی است؛ شبی که از آتش‌های روستایی تا سفره‌های شهری، نور را در دل تاریکی جشن می‌گیرد. قصه‌ها، موسیقی و آیین‌های جمعی، پلی میان نسل‌ها و حافظه فرهنگی ایجاد می‌کنند و هر فانوس و هر رنگ، نوید بازگشت خورشید و امید به زندگی را می‌دهد.

یلدا
شب، آرام و سنگین، بر شانه‌های زمین می‌نشیند. بلندتر از هر شب دیگر. شبی که در تقویم نجومی تنها یک نقطه است؛ اما در حافظه فرهنگی ایرانیان آستانه‌ای است میان مرگ و تولد، میان خاموشی و نور. یلدا، شب چله، طولانی‌ترین شب سال یکی از عمیق‌ترین استعاره‌های تمدن ایرانی است؛ استعاره‌ای از امید در اوج تاریکی.
 
در باور ایرانیان باستان، این شب زمانی بود که خورشید، پس از نبردی طولانی با تاریکی، از نو زاده می‌شد. آن‌ها بر دامنه‌های البرز، در دشت‌ها و آبادی‌ها، تا دمیدن سپیده‌دم بیدار می‌ماندند؛ نه از سر بی‌خوابی، که از سر مراقبه. یلدا شب انتظار بود؛ انتظار برای نخستین پرتو پگاه، برای گواهی دوباره اینکه تاریکی هرچقدر هم دراز، سرانجام پایان می‌پذیرد.
 
در نظام فکری ایران کهن، شب و سیاهی نماد اهریمن بود و روشنایی، جلوه‌ای از مهر و فروغ ایزدی. پایان پاییز و آغاز زمستان به‌عنوان نقطه شکست تاریکی معنا می‌شد. از همین‌رو، یلدا جشن مرگ اهریمن و زایش مهر بود؛ جشنی که با پایکوبی، شب‌نشینی، قصه‌گویی و خوردن میوه‌هایی با رنگ و دانه‌های خورشیدی برگزار می‌شد تا انسان در دل تاریکی به نور نزدیک‌تر بایستد.
 
ماه «دی» در تقویم ایران باستان، به معنای «روز» نام‌گذاری شده بود؛ ماهی که تولد خورشید را در خود داشت. واژه دی ریشه در زبان‌های کهن ایرانی دارد و از مفهومی فراتر از یک نام ماه حکایت می‌کند: خداوند، آفریدگار، روشنایی. نخستین روز این ماه، فردای شب یلدا، «خورروز» نام داشت؛ روز خورشید. روزی تعطیل که روشنایی‌اش علاوه بر طبیعت در مناسبات انسانی هم دیده می‌شد.
 
خورروز، روز برابری انسان‌ها بود. در این روز، پادشاه لباس ساده می‌پوشید تا از رعیت متمایز نباشد. هیچ‌کس حق فرمان‌دادن نداشت. کار اگر انجام می‌شد، داوطلبانه بود و نه از سر اجبار. جنگ، خونریزی، کشتن حیوانات و هر نوع خشونت ممنوع بود. حتی دشمنان نیز این قاعده نانوشته را رعایت می‌کردند. روایت‌هایی در متون تاریخی و مردم‌نگارانه آمده است که همین آتش‌بس نمادین، گاه به صلحی پایدار انجامیده؛ گویی یک روز نورانی می‌توانست سرنوشت ماه‌ها و سال‌ها را تغییر دهد.
 
در آیین مهر، ارتکاب کوچک‌ترین بدی در روز تولد خورشید، گناهی بزرگ تلقی می‌شد. بنابراین، بسیاری از مردم در این روز از کار دست می‌کشیدند از بیم آنکه مبادا ناخواسته، سایه‌ای بر روشنایی بیندازند. یلدا و فردای آن، تمرینی جمعی برای اخلاق بود؛ وقفه‌ای آگاهانه در چرخه عادی زندگی.
 
اما یلدا فقط در اسطوره و تقویم نماند. قرن‌هاست که این شب، در خانه‌های ایرانی زنده است؛ کنار کرسی‌ها، تنورها، بخاری‌های نفتی و... ایرانیان هزاران سال است که در این شب بیدار می‌مانند، کنار هم می‌نشینند، می‌خورند، می‌گویند، می‌شنوند و نمی‌گذارند اندوه غیبت خورشید، روحیه‌شان را درهم بشکند.
 
متل‌گویی، قصه‌خوانی و روایت خاطرات، یکی از کهن‌ترین آیین‌های شب چله است. بزرگ‌ترها قصه می‌گویند؛ قصه‌هایی که گاه اسطوره‌اند، گاه خاطره، گاه آمیزه‌ای از هر دو. این قصه‌ها حامل حافظه جمعی‌اند. شب یلدا، شب انتقال تجربه است؛ شبی که تاریخ، از زبان پیران، به گوش جوانان می‌رسد.
 
خوراکی‌های یلدا نیز زبانی نمادین دارند. آجیل و خشکبار و میوه‌هایی مثل انار و هندوانه با دانه‌های فراوان، نشانه برکت و زایش‌اند؛ نوعی جادوی سرایتی که انسان با خوردن آن‌ها، امید دارد نیروی باروری، فراوانی و سلامت را به خود منتقل کند. رنگ سرخ انار و هندوانه، یادآور خورشید است؛ خورشیدی که اگرچه در این شب غایب است، اما حضورش را از پس رنگ‌ها و طعم‌ها اعلام می‌کند.
 
فال حافظ، آیینی متأخرتر اما عمیقاً ایرانی، به یلدا پیوند خورده است. بازکردن دیوان حافظ در شبی که مرز میان تاریکی و روشنایی است، تلاشی برای دیدن آینده در آینه شعر است. برخی با شکستن گردو از پوکی یا پُری آن، به نشانه‌شناسی آینده می‌پردازند؛ کنشی ساده اما پرمعنا که نشان می‌دهد انسان همواره در بزنگاه‌های تاریک، به نشانه‌ها پناه می‌برد.
 

البرز؛ جغرافیای زنده یک آیین کهن

 
در البرز شب چله بیش از یک سنت خانوادگی است. این شب در دل گذرگاه‌های کوهستانی، دره‌های تاریک و خانه‌های شهری و روستایی به شیوه‌ای منحصر به‌فرد زنده می‌شود؛ آن‌چنان که در هر محله، نقشی ویژه از شکل دادن به تاریکیِ بلندترین شب سال به نمایش درمی‌آید.
 

طالقان؛ ستایش نور و مشارکت جمعی

 
در بسیاری از روستاهای طالقان، شب چله آغازی چندلایه برای زندگی در چله زمستانی است که با مشارکت همه اعضای روستا شکل می‌گیرد. مخصوصاً در روستاهایی که هنوز آیین‌های سنتی را حفظ کرده‌اند، برپایی مجلس نشستن دور آتش یا چراغ‌های روشن کنار خانه‌ها آغازگر رابطه‌ای جمعی با تاریکی است و می‌کوشد نور را به شیوه‌ای ملموس در دل سرما نگه دارد.
 
در این شهرستان مراسم «درجی‌سران» یا شال‌اندازی علاوه بر سرگرمی، پیغامی اجتماعی و آیینی از سوی جوانان به جامعه است که نشان از پیوند میان نسل‌ها و حضور آنان در بافت اجتماعی دارد. جوانان شالی را از روزنه سقف خانه‌ها آویزان می‌کنند و اهل خانه آن را با مواد خوراکی محلی، آجیل، میوه‌های خشک و حتی گل‌های خشک شده که هرکدام نماد فصل و زندگی‌اند پُر می‌کنند تا به بالا بکشند و با نمادی از دعای آرام برای امید، برکت و سرزندگی همراه شود. 
 
شب چله در طالقان همچنین با آوازهای محلی و موسیقی ساده اما عمیق همراه است. طنین صدای دف، تار یا نغمه‌های بومی کوهستان، در سکوت ده شب‌نشین می‌پیچد و روایتی زنده از تاریخ و یادآوری خاطرات جمعی می‌سازد؛ موسیقی‌ای که از دل زندگی سخت و همراه با طبیعت آمده و در بلندترین شب سال گرمابخش گوش و جان است. 
 

برغان و ساوجبلاغ؛ شعرخوانی و روایت روستایی

 
در برغان و روستاهای اطراف ساوجبلاغ، شب چله بیش از همیشه یک تجربه ادبی ـ فرهنگی‌ است. در کنار نواهای کوتاه موسیقی، قصه‌گویی جمعی و شعرخوانی شاهنامه و دیوان حافظ به شکل پررنگ‌تری اجرا می‌شود. اعضای خانواده یکی بعد از دیگری پشت به چراغ‌های شمعی می‌نشینند و بخش‌هایی از شاهنامه را با صدایی آرام می‌خوانند تا پرسش‌های ذهنی روزمره را در قالب کهن‌ترین شعرهای حماسی و پندآموز پاسخ دهند. آیینی که پیوند تاریخی و ادبی را در دل جمع تقویت می‌کند. 
 
در این روستاها، خواندن شعرهای بومی یا قصه‌های محلی درباره پیروزی نور بر تاریکی نیز رایج است. نجواهای آرام پیران، گاه درباره افسانه‌هایی از خورشید و مبارزه‌اش با تاریکی است که از زبان نسل‌های پیشین به جوان‌ترها منتقل می‌شود و به نوعی میراث ادبی شفاهی روستا را حفظ می‌کند. 
 

کندر؛ دو شب جشن یلدا و سیزدهم چله

 
در روستای کندر، شب چله با یکی از زیباترین فرم‌های محلی همراه است: علاوه بر شب رسمی یلدا، شب سیزدهم چله نیز به عنوان جشن محلی شناخته می‌شود. این جشن، برخلاف شب اول که بیشتر خانوادگی و جمعی‌ست، به نوعی آیین اجتماعی روستایی بزرگ‌تر محسوب می‌شود که همه ساکنان آبادی در آن مشارکت می‌کنند. 
 
در این شب، آتش بزرگ در مرکز روستا روشن می‌شود، آتشی که نور و گرما را به همه می‌تاباند و زایش نمادین نور را پس از چله تاریک نوید می‌دهد. پیر و جوان در اطراف آتش می‌رقصند، با سازهای محلی و ضرب‌آهنگ‌های بومی همراه می‌شوند و بازی‌های سنتی محلی را اجرا می‌کنند؛ بازی‌هایی که بازآفرینی نشاط اجتماعی و به‌اشتراک‌گذاری انرژی جمعی است. 
 
یکی از رسوم در کندر، پختن غذاهای محلی به شکل دسته‌جمعی است، خوراک‌هایی که در دیگ‌های بزرگ با گوشت و محصولات خانگی تهیه و میان همه تقسیم می‌شوند، نشان‌دهنده اشتراکِ غذای جمعی و برکت روستایی‌ است. 
 

اشتهارد، نظرآباد و نور امید

 
در بخش‌هایی از اشتهارد و نظرآباد نیز شب چله جلوه‌ای خاص دارد: اهالی این روستاها، در بخش‌هایی از مراسم، فانوس‌ها و شمع‌های کوچک را در حیاط‌ها، کنار مسیرهای خاکی ده یا اطراف درختان روشن می‌کنند. این نورهای پراکنده نمادی از امید فردا و جمع‌گرایی در برابر تاریکیِ بلند شب است. تصویری که در دهکده‌ای کوچک مانند پراکندن ستاره‌ها در آسمان زمستانی به چشم می‌آید. 
 
راه‌های خاکی روستا، زمانی که فانوس‌ها در کنار آن‌ها می‌درخشد، به تابلویی نورانی تبدیل می‌شود که حس راهنمایی و همراهی جمعی را منتقل می‌کند. در بسیاری از روستاها این آیین به‌صورت ابتکار خود مردم نه الزاماً آیینی رسمی اجرا می‌شود و مردم آن را اقدامی بومی، ساده اما پرمعنا می‌دانند که همدلی و همراهی جمعی را یادآور می‌شود.
 

کرج و فضای شهری؛ روایت مدرن و فرهنگی

 
در شهر کرج و دیگر بخش‌های شهری استان البرز، آیین‌ها اگرچه لزوماً به شکل روستایی اجرا نمی‌شوند، اما باز هم با حس فرهنگی عمیق خود ادامه پیدا می‌کنند. خانواده‌ها در خانه‌ها دور هم جمع می‌شوند، سفره‌ای از میوه‌ها، آجیل‌ها و خوراکی‌های متنوع می‌گسترانند و دیوان حافظ و شاهنامه را باز می‌کنند تا فال بگیرند و شعر بخوانند؛ عملی که نوعی پل میان سنت‌های کهن و زندگی مدرن است. 
 
در این فضا، پیام‌های ادبی و فرهنگی در روایت‌های جمعی به گوش می‌رسد: نه فقط امید به بازگشت خورشید و روشنایی که یادآوری این‌که هویت جمعی و فرهنگی یک جامعه، در کنار هم بودن و بازماندن از تاریکی با موسیقی، شعر و قصه است. 
 
در نهایت، شب چله در البرز یک تجربه چندلایه و منحصر به‌فرد است: نور پراکنده فانوس‌ها و شمع‌ها که در راه‌های روستا و حیاط‌ها می‌درخشد؛ آیین‌های روستایی مشارکتی همچون درجی‌سران، آتش‌افروزی و جشن سیزدهم چله؛ موسیقی، شعر و قصه‌گویی جمعی که تاریخِ شفاهی را زنده می‌کند؛ خوراکی‌ها و تنقلات خاص بومی که هر یک معنا و نمادی در خود دارند؛ همه با هم شب چله را در البرز به تجربه‌ای زنده از هم‌زیستی، امید و احترام به طبیعت بدل می‌کنند. این جشن زمانی برای پیوند میان نسل‌ها، انتقال باورها و جشنِ زایش نور در دل تاریکی است. پیامی که در سراسر ایران و در جمع‌های کوچک و بزرگ، از دیرباز تا امروز ادامه داشته است. 
 
نادر زینالی، مدیرکل میراث فرهنگی، گردشگری و صنایع دستی البرز
انتهای پیام
دبیر:
الناز دادمهر
captcha