در روزهایی که به مراسم
اربعین حسینی نزدیک میشویم، انگار جادهها هم حال و هوای دیگری پیدا میکنند. هر کس که اهل دل باشد، میفهمد که اربعین فقط یک مراسم مذهبی نیست؛ یک اتفاق است، یک تجربه مشترک در وسعتی فراتر از مرزها. میلیونها نفر، از هر سن و سال و از هر گوشه ایران، چمدان نمیبندند؛ دل میبندند. کوله نمیاندازند؛ نیت میکنند و راهی میشوند به سمتی که خاکش بوی کربلا میدهد.
این مسیر فقط یک راه نیست. اینجا همهچیز فرق دارد؛ از پاهایی که زیر آفتاب داغ، تاولزده و به راه ادامه میدهند تا لبهایی که هر چند تشنهاند اما دائم ذکر دارند. شوق دیدار خستگی را بیمعنا میکند. از مرز مهران گرفته تا تمرچین، از شلمچه تا باشماق، هر گذرگاه نقطه شروع یک سفر است؛ سفری که بیشتر از آنکه در جاده طی شود در دل و جان اتفاق میافتد.
اینجا مرز دیگر معنی جغرافیایی ندارد؛ مرز میان روزمرگی و دلدادگی است. یک دعوتنامه است به جهانی دیگر؛ جهانی که با اشک و صلوات شروع میشود و با قدمهایی خسته اما عاشق به پایان میرسد. در ادامه، سفری خواهیم داشت از میان گذرگاههای رسمی ایران به خاک عراق؛ نه فقط با عدد و کیلومتر بلکه با نگاه به حال و هوای زائرانی که راه را نه با پا که با دل طی میکنند.
تمرچین؛ مرزی آرام در آغوش کوهستان
در جنوب استان آذربایجانغربی، جایی در نزدیکی پیرانشهر، مرز تمرچین آرام و متین در دل کوههای سر به فلک کشیده آرمیده است. نسیمی که در این ناحیه میوزد، خنکای دیگری دارد؛ نسیمی که گویی با خود زمزمه زائرانی را میآورد که بیصدا از میان مه کوه، راهی دیار عشق شدهاند. مسیر تمرچین تا نجف و کربلا طولانی است؛ بیش از ۶۰۰ کیلومتر راه، از دل خاک کردستان عراق میگذرد، اما زائرانی که از این مرز عبور میکنند، اغلب دل در گرو سفری عمیقتر دارند؛ سفری که از صبوری آغاز میشود.
باشماق؛ جادهای در دل فرهنگهای همریشه
در غرب مریوان، در نقطهای بهنام باشماق، مرزی قرار دارد که شاید پرهیاهوترین نباشد، اما از صمیمیترینهاست. گذر از باشماق، عبوری از فرهنگ کردی به فرهنگ شیعی عراق است؛ جادهای که از سلیمانیه میگذرد و آرامآرام به بغداد میرسد. در این مسیر، زائر با مردمانی مواجه میشود که گویششان فرق دارد، اما سلام و محبتشان همان است. فاصلهها تا کربلا شاید کمی طولانیتر باشد، اما چه اهمیتی دارد وقتی هر لحظه این راه، آکنده از ذکر، صلوات و اشتیاق رسیدن است؟
خسروی؛ مرز کهن و جادهای به تاریخ
در استان کرمانشاه، جایی در امتداد جاده قصر شیرین، مرز خسروی چون صفحهای از تاریخ است؛ مرزی که خاطرات بسیاری از گذشتههای دور و نزدیک را در دل خود دارد. وقتی از خسروی عبور میکنی، بهسادگی میتوانی تصور کنی که روزگاری کاروانها از همین مسیر میگذشتند، با مشکهای پر از آب، یا دلی پر از نذر. فاصلهاش تا کاظمین حدود ۲۰۰ کیلومتر است؛ تا کربلا، کمی بیشتر. اما همین فاصله، فرصتی میدهد برای دل کندن از دنیا و وصل شدن به مقصدی که نامش با اشک گره خورده است.
مهران؛ تپندهترین قلب جاده اربعین
مهران، بیهیچ تردیدی، قلب تپنده اربعین است. از شهر ایلام که وارد جادهاش میشوی، تابلوها یکییکی از نزدیکشدن به مرز میگویند اما آنچه بیشتر از همه احساس میشود ازدحام زائرانیست که پیاده با چفیه و کوله با پرچمهای یاحسین، راه را طی میکنند. مهران فقط یک مرز نیست؛ یک قرارگاه است، یک مهر مشترک است میان تمام مردمانی که در این روزها زبانشان، دلشان و اشکشان یکی میشود. فاصلهاش تا کربلا حدود ۲۸۰ کیلومتر است؛ اما مسیر، با موکبهایی که در دل عراق قد علم کردهاند، پر از آرامش است. اینجا، گویی جاده، خودش بخشی از زیارت شده است.
شلمچه؛ مرزی در دشتهای خونخورده جنوب
شلمچه، آنسوتر از خرمشهر، جاییست که خاکش هنوز بوی مقاومت میدهد. در روزهای اربعین، این مرز به تصویری از عشق و اشک بدل میشود. زائرانی که از خوزستان راهی سفر میشوند، با شوق عبور از سرزمینی وارد عراق میشوند که در گذشتههای نهچندان دور، رد پوتین و گلوله را بر خود داشته، و حالا رد پای زائر دارد. از شلمچه تا نجف ۴۶۰ کیلومتر راه است. اما در این مسیر، هر موکب، هر لیوان آب و هر لبخند، خستگی راه را میزداید. شلمچه، مرزی است که نه تنها میان دو کشور که میان دو دوره از تاریخ ایستاده است؛ میان جنگ و عشق، میان دفاع و زیارت.
چذابه؛ جادهای به خلوص جنوب
در نقطهای دیگر از خوزستان، حوالی دشت آزادگان، چذابه قرار دارد. این مرز، کمازدحامتر از مهران و شلمچه است، اما خلوص خاصی دارد. طبیعت اطرافش گرم و خشک است، اما قلب زائران در این مسیر گرمتر میتپد. فاصلهاش تا نجف ۳۷۵ کیلومتر است، و تا سامرا بیش از ۷۵۰ کیلومتر. اما زائر چذابه، نگاهی دیگر به راه دارد؛ نگاهی عاشقانه، ساده، بیادعا.
پایان راه، آغاز حضور
در انتهای این سفر، چه از تمرچین آمده باشی، چه از مهران یا شلمچه، به جایی میرسی که میلیونها دل در آنجا آرام گرفتهاند. به صحنهای طلایی، به صدای «لبیک یا حسین»، به نخلهای سوخته کربلا به خاکی که آغشته به اشک و خون است. راهی که از مرز آغاز شده، در کربلا پایان نمییابد؛ تازه شروعی است برای بازگشت، برای تغییر، برای فهمیدن. این مرزها، فقط خطوطی روی نقشه نیستند؛ مرز میان بودن و نبودن، میان دنیا و آخرت میان روزمرگی و عشق. زائر اربعین، آنکس است که از مرز دل عبور میکند.
مریم اصغرپور
انتهای پیام