چهره آرامی دارد و شمرده صحبت میکند. انگار تا آخر دنیا وقت دارد تا راوی قصه زندگی درختانی باشد که در طول چهار دهه از زندگیاش به بار نشانده و حالا از اینکه هر یک در گوشه و کناری از این سرزمین قد علم کردهاند، به خود میبالد.
میگوید برادرم روشن دل بود و همیشه با خودم فکر میکردم ؛ کاش دست سخاوت دنیا برای همه به یک اندازه باز بود و عزیز جان من هم میتوانست زیباییهای یک سیب، چمن نم خورده از باران ، چهره رنج کشیده پدرم، هزار رنگ نهفته در بال پروانههای بهاری، سفیدی برف زمستانی را نه فقط با چشم دل بلکه با هر دو دیدگانش ببیند.
بزرگتر که شدم با خودم عهد بستم که کاری کنم، برای برادرم و همه کسانی که با مهر معلولیت گوشهای افتاده و دارند فراموش میشوند. برای رسیدن به این آرزویم معلم شدم. در همان سالهای اول تدریسم به آمریکا سفر کرده و بعد از گذراندن دورههای تخصصی توانستم با کمک همکارانم برای نخستین بار در ایران خط بریل را بر الفبای فارسی پیاده کنم.
بعد از بازگشت به ایران به عنوان رییس آموزشی نابینایان کشور انتخاب شدم و در تمام سالهای فعالیت سعی کردم نور امید را به دلهای کسانی برگردانم که تشنه زندگیاند. ماهرخ فلاحی در طول بیش از ۱۸ سال خدمت صادقانه به کشور بیش از 6 هزار روشندل را آموزش داده و به ثمر رسانده است.
میگوید مسیری که در آن قدم گذاشتم ساده نبود ولی نور قلبهای کسانی که برایشان میجنگیدم باعث شد دوام بیاورم و بعد از این همه سال خدمت صادقانه با تکرار این جمله که «چه خوب» توانستم سرم را بالا بگیرم و از پایان شیرین قصهای که شروع کرده بودم به خودم ببالم.
انتهای پیام