به گزارش ایکنا از البرز، شهید «رضا آخوندی» در سال ۱۳۴۴ در کرج در یک خانواده مومن و مذهبی دیده به جهان گشود.
وی دوران طفولیت خویش را در آغوش گرم پر مهر و محبت مادری زحمتکش و دلسوز و پدری فداکار گذراند تا اینکه به سن هفت سالگی رسید و برای به دستآوردن کسب علم و دانش وارد مدرسه شد و دوران ابتدایی و راهنمایی را با موفقیت کامل پشت سر نهاد و ترک تحصیل کرد.
این شهید از اوان کودکی همانند همه بندگان خاص خدا صفات برجسته و ممتاز فراوانی داشت. هرگز کسی ندید که او از چیزی گله و شکایت کند، چه در کودکی و چه زمانی که بزرگتر شد؛ شاید دنیا را آن قدر و با ارزش نمیدانست که به خاطر سائلش لب به شکایت گشاید. با قرآن مأنوس بود و در فراگیری احکام دین کوشا و فراگیری این اوامر را به همه سفارش میکرد.
از زمان شروع جنگ هر لحظه در تب و تاب پاسداری از مرزهای وطن بود تا اینکه توانست رضایت پدر را جلب کرده و برای اعزام به جبهههای حق علیه باطل آماده شود و بالاخره برای اولین بار در تاریخ ۱۳ مرداد ماه سال ۱۳۶۱ به جبهه عازم شد.
پس از سه ماه در تاریخ ۱۹ آبان ماه سال ۱۳۶۱ به خانه بازگشت و مشغول رسیدگی به درسهایش بود که در این زمان سال اول راهنمایی را به اتمام میرساند.
بعد از امتحانات سوم و پایان این مقطع از تحصیل، دوباره در تاریخ ۱۴ اسفند ماه سال ۱۳۶۱ به جبهه بازگشت.
اینبار خیلی برای رفتن عجله داشت، گویی حس کرده بود که در این رفتن به آرزوی همیشگی میرسد و در جبهه در تمام مدت حدود پنج ماه حضور در جبهه به عنوان تک تیرانداز و خمپاره انداز فعالیت میکرد و خالصانه با دشمن میجنگید.
تا اینکه در تاریخ ۲۲ فروردین ماه سال ۱۳۶۲ در هنگامه بهاران و زمانی که طبیعت تولدی دوباره مییابد، او نیز بار دیگر متولد شد اما این بار تولدی همیشگی و در اثر اصابت ترکش خمپاره و سوختگی در منطقه فکه و در عملیات والفجر یک به آرزوی دیرینه خود رسید و فیض شهادت را نصیب خود کرد.
شهید آخوندی در بخشی از وصیتنامه خود آورده که ای آفریدگار توانا از آنکه مرا سعادت بخشیدی که در راهت قدم بردارم و برای تو به جهد و تلاش دستباز کنم، هزاران بار سپاست میگویم، ای دانای بخشنده تو مرا از لجنزار رکورد به بهشت بادیه نبرد حق علیه باطل هدایت کردی.
تو مرا توفیق آن دادی که خود را درک کنم، پی بردم که برای چه آفریده شدم و آنگاه سعادتم بخشیدی که از میان فراوان راهنمای موجود در زندگیم شاهراه ایثار حسینگونه را بپذیرم ای خدای من سپاست میگویم زانکه نور عشقت را در قلب من تاباندی و این قلب سرد و خاموش را با نور عشق فروزانت روشن گردانیدی. اکنون که شربت شهادت را نوشیدهام به آرزوی قلبی خود یعنی وصال با معبود دست یافتهام و هیچ چیز برایم شیرینتر از این وصال نیست، شهادت برای من پلی است تا از دنیای مادی به دنیای معنوی بپیوندم و با گذشتن از جان خود در مسیر حقیقت گام بردارم و پرچم حق علیه باطل را سرافراز کنم. نبرد در راه حق و شهادت مسیر رسیدن به اهل بیت(ع) را هموار میکند و من برخود میبالم که در این راه گام برداشتهام.
پدرم و مادرم، افتخار میکنم و افتخارم این است که گوشت و پوست و خونم را در چنان دامان سازندهای بارور کردید و آنگاه با روحیه ای ایثارگر مرا حسین وار به دیار سرخ شهادت فرستادید تا در تلألؤ جوانههای ایمان خدا خونین ستیز و شهادت را به آغوش باز بپذیرد ، خدای تبارک و تعالی برایتان اجر عظیمی در نظر گرفته است ، پدر و مادر عزیزم شما که اینگونه ابراهیموار فرزندتان را به قربانگاه عشق و وادی ستیز حق با باطل فرستادید استوار باشید و از قربانی شدن این هدیهتان با آغوش باز استقبال کنید.
شما همانطور که هم اکنون یکی از انبوه نمونههای ایثار هستید بعد از شهادتم نیز یکی از اسطورههای صبر و مقاومت و پایمردی باشید.
پیکر پاک شهید آخوندی در گلزار شهدای امامزاده محمد(ع) حصارک کرج آرام گرفته است.