کد خبر: 4302142
تاریخ انتشار : ۰۶ شهريور ۱۴۰۴ - ۱۴:۱۶

ماشین قصه‌ها آمد؛ سفری از جاده‌های خاکی تا دنیای بی‌پایان کتاب

صبحی روشن در نظرآباد؛ کودکان دور ماشین قصه‌ها حلقه زده‌اند، دستان کوچکشان کتاب‌ها را لمس می‌کند و نگاهشان به آسمان خیال پر می‌کشد؛ اینجا جاده‌های خاکی به مسیری برای پرواز در دنیای کتاب بدل شده‌اند.

کتابخانه سیار

به گزارش ایکنا از البرز، وقتی آفتاب از لابه‌لای شاخه‌های درختان روستاهای نظرآباد عبور می‌کند همه چیز با نوری گرم و طلایی آغشته می‌شود. کوچه‌های خاکی زیر نور صبح می‌درخشند و نسیمی سبک بوی خاک تازه و علف‌های سبز را با خود می‌آورد. سکوت صبحگاهی با صدای پای کودکان شکسته می‌شود؛ خنده‌های بلند و زنده، فریادهای هیجان و زمزمه‌هایی که از درهای کوچک خانه‌ها بیرون می‌ریزد انگار جهان را پر از زندگی می‌کند.

امروز روزی متفاوت است ماشین کتابخانه سیار به روستا رسیده است. قفسه‌های پر از کتاب‌های تازه، رنگ‌های شاد و درهای بازش نوید دنیایی تازه را می‌دهد. بچه‌ها با چشمانی گرد و قلب‌هایی پر از انتظار، دور ماشین جمع می‌شوند؛ دست‌های کوچکشان جلد کتاب‌ها را لمس می‌کند، صفحاتشان را ورق می‌زنند و هر ورق، نویدی از ماجراجویی و خیال‌پردازی است. کوچه‌ها پر از شور و هیجان شده است، انگار همه چیز در آستانه یک روز جادویی است؛ روزی که کتاب‌ها، خنده‌ها و تخیل کودکان با هم ترکیب می‌شوند و لحظه‌هایی را خلق می‌کنند که همیشه در خاطر می‌ماند.

سارا، ۱۲ ساله، چشمانش برق می‌زد و با شور گفت: واینگاه کن همه‌شون چه رنگی و قشنگن. نمی‌دونم از کدوم شروع کنم! هر جلد یه دنیای جدیده انگار می‌تونم با قهرمانش پرواز کنم.

دستش را روی کتابی با عکس‌های بزرگ گذاشت و ادامه داد: می‌خوام اول اینو بخونم. وقتی عکس‌ها رو نگاه می‌کنم حس می‌کنم خودم هم تو داستانم مثل اینکه هر اتفاقی که براش می‌افته منم حس می‌کنم. اگه داستان قهرمان داشته باشه دوست دارم مثل اون شجاع باشم و همه جا رو کشف کنم. حتی شب که می‌خوابم، خوابم هم پر از ماجراجوییه!

محمد، ۹ ساله با صدای بلند گفت: من می‌خوام داستان پسر شجاع رو بخونم! بعدش خودم هم شجاع می‌شم! هیچ چیزی منو نمی‌تونه بترسونه!


دستش را بالا برد و اضافه کرد: وقتی داستانو می‌خونم، انگار می‌تونم پرواز کنم، مثل اون پسر شجاع همه جا برم، رازها رو کشف کنم و همه جا قهرمان باشم. 


در بختیار، کوچه‌ها پر از جنب و جوش بود. بچه‌ها گروه‌های کوچک درست کرده بودند، داستان‌ها را با هم می‌خواندند و بعد نقش شخصیت‌ها را بازی می‌کردند. بعضی بچه‌ها با دست‌های لرزان از هیجان نقش قهرمان داستان را بازی می‌کردند، بعضی‌ها با صدای بلند دیالوگ‌ها را ادا می‌کردند و بعضی با چشم‌های باز و دهان نیمه‌باز به ماجرا خیره بودند.


نرگس، ۱۱ ساله، با شور گفت: من تصویر قهرمان داستانم رو کشیدم! می‌خوام ببینم تو داستان چه کار می‌کنه. وقتی با دوستام نقش‌ها رو بازی می‌کنیم حس می‌کنم خودمون تو داستانیم. می‌تونم تصمیم بگیرم که چی اتفاق بیفته، شخصیت‌ها رو راهنمایی کنم و حتی خودم تبدیل به قهرمان داستان بشم. بعضی وقتا وقتی نقش شخصیتمو بازی می‌کنم، قلبم مثل قلب قهرمان داستان می‌تپه!


امیر، ۸ ساله، با هیجان گفت: خیلی باحاله! داستانو می‌خونیم، بعدش نقش‌ها رو بازی می‌کنیم، انگار همه چیز واقعی شده! وقتی نقش شخصیت اصلی رو دارم، حس می‌کنم می‌تونم هر کاری بخوام انجام بدم، حتی چیزایی که هیچ کس فکرش هم نمی‌کنه وقتی بازی تموم می‌شه، داستان تو ذهنم ادامه داره، انگار یه دنیای مخفی دارم که فقط من و دوستام می‌تونیم توش باشیم!


پارسا، ۱۰ ساله، با چشم‌های درخشان گفت: قبلاً فقط داستان‌های کوتاه مدرسه رو می‌خوندم، اما الان می‌تونم کتابای بلندتر و رنگی بخونم. وقتی داستانو می‌خونم حس می‌کنم شخصیت‌ها دارن با من حرف می‌زنن، انگار می‌تونم باهاشون صحبت کنم و بخشی از داستان باشم. 


شیدا، 12 ساله، با شور گفت: بازی گروهی خیلی خوبه! یاد گرفتم با دوستام همکاری کنم و هر کسی ایده خودش رو داشته باشه. وقتی با هم داستانو اجرا می‌کنیم، حس می‌کنم داریم یه چیز جدید خلق می‌کنیم و همه با هم لذت می‌بریم. حتی وقتی بازی تموم می‌شه، دوست دارم دوباره همه چیزو از اول بسازیم.


مینا، ۱۰ ساله، با صدای آرام اما پرشور گفت: دوست دارم هر روز یه داستان جدید بخونم و بعد با دوستام درباره‌ش حرف بزنم. گاهی ساعت‌ها با دوستام می‌نشینیم و درباره شخصیت‌ها و کاراشون فکر می‌کنیم. وقتی یه شخصیت شجاع کار می‌کنه، من هم حس می‌کنم شجاع شدم و وقتی یه شخصیت غمگینه، قلبم یه جورایی می‌ره تو داستانش. انگار هر کتاب یه دوست جدیده که می‌خواد باهام حرف بزنه. بعضی وقتا کتابو می‌بندم و با خودم فکر می‌کنم اگه من بودم جای اون شخصیت چی می‌کردم؟


علی امام وردی‌زاده، مربی کتابخانه سیار کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان استان البرز می‌گوید: امروز سفری فرهنگی به 6 روستای شهرستان نظرآباد داشتیم تا کودکان و نوجوانان این مناطق از خدمات فرهنگی و آموزشی بهره‌مند شوند. هدف اصلی ما گسترش فرهنگ مطالعه و فراهم کردن دسترسی برابر به کتاب و فعالیت‌های هنری و فرهنگی در مناطق دورافتاده بود.


وی افزود: در این سفر به روستاهای حسین‌آباد، بختیار، دنگیزک، قلعه آذری، ترک‌آباد و نوکند رفتیم. سه روستا از پیش با کتابخانه سیار آشنا بودند اما برای تمامی روستاها برنامه‌ای جذاب، تعاملی و متنوع طراحی کردیم تا کودکان با تجربه‌ای فراتر از مطالعه صرف روبه‌رو شوند.


امام وردی‌زاده ادامه داد: در هر روستا ضمن معرفی کتابخانه و منابع جدید برنامه‌هایی شامل معرفی و اهدای کتاب، بازی‌های فکری، فعالیت‌های گروهی و کارگاه‌های کوتاه هنری برگزار شد. شور و شوق کودکان و نوجوانان برای شرکت در برنامه‌ها نشان داد که دسترسی به امکانات فرهنگی تا چه اندازه می‌تواند انگیزه یادگیری و خلاقیت آن‌ها را افزایش دهد.


وی با تأکید بر اهمیت عدالت فرهنگی اظهارکرد: کتابخانه سیار کانون، به عنوان سفیر دانایی و نشاط، نقش مهمی در ایجاد فرصت‌های برابر برای کودکان مناطق محروم ایفا می‌کند. تلاش ما این است که هیچ کودک و نوجوانی به دلیل دورافتادگی جغرافیایی از دسترسی به کتاب و فعالیت‌های فرهنگی محروم نماند.


مربی کتابخانه سیار البرز توضیح داد: کتابخانه سیار ما با ۸۰۰ عضو فعال و مجموعه‌ای بالغ بر پنج هزار و 200 جلد کتاب، به صورت چرخشی به حدود ۱۷ روستا در شهرستان‌های ساوجبلاغ و نظرآباد خدمات‌رسانی می‌کند. این حرکت علاوه بر ترویج فرهنگ مطالعه، بستری برای تقویت مهارت‌های اجتماعی، همکاری گروهی و افزایش خلاقیت کودکان فراهم می‌آورد.


این مسئول بیان کرد: دیدن شور و اشتیاق کودکان و والدین برای مشارکت در برنامه‌ها، انگیزه‌ای مضاعف برای ما مربیان است. خانواده‌ها نیز با استقبال از این حرکت فرهنگی، اهمیت دسترسی کودکان به کتاب و فعالیت‌های هنری را به چشم خود دیدند. این امر نشان می‌دهد که برنامه‌های فرهنگی و آموزشی به ویژه در مناطق محروم می‌تواند تأثیر شگرفی در توسعه مهارت‌ها و انگیزه یادگیری کودکان داشته باشد.


امام وردی‌زاده گفت: برای ما مربیان هر سفر کتابخانه سیار فرصتی است برای دیدن شور و اشتیاق کودکان و لمس تغییر واقعی در نگاه آن‌ها نسبت به کتاب و یادگیری. وقتی می‌بینیم کودکی که تاکنون دسترسی محدودی به کتاب داشته، با هیجان یک کتاب جدید را ورق می‌زند یا در بازی‌های گروهی مشارکت می‌کند، احساس می‌کنیم رسالت ما تحقق یافته است. این سفرها نه تنها به گسترش فرهنگ مطالعه کمک می‌کنند، بلکه امید و انگیزه‌ای تازه در دل کودکان می‌کارند و به ما یادآوری می‌کنند که هر گامی کوچک در مسیر عدالت فرهنگی، می‌تواند تأثیر بزرگی در آینده کودکان داشته باشد.


در پایان امروز روزی بود برای روشن کردن شعله‌ای کوچک از امید در دل‌ کودکان. هر ورق کتاب، هر خنده و فریاد شاد کودکانه که در کوچه‌های خاکی پیچید نشان از جهانی تازه داشت؛ جهانی که در آن قهرمانان داستان‌ها با کودکان هم‌قدم و هر داستان، پلی می‌شود میان رؤیا و واقعیت. کتابخانه سیار با رنگ‌ها، صفحات و قصه‌هایش همچون دستی مهربان کودکانی را که تاکنون از دنیای گسترده مطالعه دور مانده بودند در آغوش گرفت و به آن‌ها فرصت تجربه‌کردن خلق‌کردن و پرواز در دنیای خیال را هدیه داد. هدیه‌ای که نوید فردایی روشن، سرشار از خلاقیت و امید را می‌دهد...

انتهای پیام
captcha