به گزارش ایکنا، نشست علمی «گفتمان تمدنپژوهی در اندیشه معاصر ایران» و نقد و بررسی کتاب «گفتمان تمدن اسلامی در ایران دوره پهلوی» روز دوشنبه ۲۴ مهر در سالن حافظ خانه اندیشمندان علوم انسانی برگزار شد.
در این نشست حجتالاسلام و المسلمین رسول جعفریان؛ استاد تاریخ دانشگاه تهران سخنرانی کرد که گزیده آن را در ادامه میخوانید؛
تمدن اسلامی برای پژوهشگران غربی، روایتی از گذشته سرزمینی است به رنگ سبز که در تاریخ عبور کرده و آغاز و پایانی داشته است، اما برای شرقیها حکایتی است نوستالژیک که به آن دلبستگی دارد و همزمان، هم واقعیت خارجی دارد و هم دوباره باید تکرار شود، سبب تقویت روحیه ملی شود، و همزمان از آن درس گرفته شود.
توجه بسیاری از ما نسبت به تمدن اسلامی، حس یک انسان شکست خورده و سرمایه از دستداده است که دارد با ذهن و نوشته تلاش میکند، با آن احساس قدیمی زندگی کند. خطابه بسراید و به روش بلاغی، گفتمانی را پدید آورد که ترکیبی از گذشته و حال است.
ما مسلمانان نوعی تفکر استعلایی داریم؛ حس برتری بر دیگر امتها. فتوحات عظیم صدر اسلام این احساس را به ما داده است. برای این که آن را ثابت کنیم از روش بلاغی و خطابی بهره میگیریم. «الاسلام یعلوا و لا یعلی علیه» باور ماست و برای این که این باور را در صحنه عمل نشان دهیم و به کسانی که با وضع جاری در آن تردید دارند ثابت کنیم، شروع به استدلال تاریخی درباره گذشته خود میکنیم.
تمدن اسلامی برای ما گفتمانی است که باید درس زندگی هم باشد. ابزاری برای بازخوانی گذشته و حس این که هنوز آنها را داریم و میتوانیم با کمک آن در مقابل دیگران بایستیم. این امر لزوما امر بدی نیست، اما مهم است که بدانیم این روشی است که ما برای اثبات حقانیت در پیش گرفتهایم.
بحث از تمدن اسلامی، برای ما دفاع از اسلام هم بوده و هست. در آستان ورود تجدد، مرتب گفته میشد که اسلام ما را به این روز انداخته است! حالا باید با بحث از تمدن اسلامی از اصل اسلام دفاع کنیم و بگوییم ما عظمت داشتهایم و آن عظمت با همین اسلام پدید آمده است. یک متدین بسیار خوشحال خواهد شد که با ابزار تازهای از اسلام و کارآیی آن دفاع کند.
روشنفکران مذهبی ما هم تمدن اسلامیدوست بودند. البته آنان بیش از دیگران نقاط ضعف را میگفتند، برای این که نشان دهند تمایلشان به اسلامی که قدری متفاوت با اسلام سنتی است به دلیل این نقطه ضعفهاست. اما آنها، نقطههای مثبت افکار خود را در گذشته تمدن اسلامی مییافتند. سعی میکردند در این گوشه و آن گوشه، مثالهایی بیابند که موید آزادیخواهی، رعایت حقوق زن یا هر چیز دیگری باشد که روشنفکران مذهبی به آن تمایل داشتند.
بحثهای تمدنی مسلمانان بخشی تئوریک و کلیات است و بخشی عملی یا افکار و راه حلهای ناظر به عمل. در بخش تئوریک عموما درباره تاریخ شکلگیری تمدن اسلامی و تاریخچه و علل برآمدن آن و نیز مباحثی چون رابطه علم و دین و جز آن مطرح میشود. در بخش عملی که منبعث از همان نظریههاست، بحث از نظامات تمدن، و مدارس و پیشرفتها و احیاناً مشکلات و عقبماندگیها مطرح میشود.
کتاب گفتمان تمدن اسلامی، اساساً بحث از تمدن اسلامی نیست، بحث از گفتمانی است که در اطراف تمدن اسلامی در دوره پهلوی شکل گرفت. بخشی هم پیش از آن و بخش بعد از آن ادامه یافته است. من سعی کردهام این گفتمان را بگویم، نه این که از تمدن اسلامی بحث کنم.
کتاب گفتمان تمدن اسلامی، از نظر تاریخی، مقطع 1300 را در نظر گرفته و دوره اول آن عصر پهلوی اول است که به نظریههای تمدن اسلامی در این دوره شکل گرفته است. این بخشی از جهان اسلام است، و این نظریات داخل ایران آمده است. اصولا مشروطه برای اصلاح عمل در نظام اجتماعی ایرانیان، از بین بردن فقر و باز گردان عظمت به آن بود. این ارتباط نزدیکی با مساله تمدن داشت اما جنبه اسلامی هم بر آن افزوده شده. متدینین تلاش کردند بر اساس دیدگاههای اسلامی مشارکت بکنند. در آنجا شرح دادهام که چه کسانی این ایدهها را مطرح کردند.
هر چه جلوتر میآییم این رقابت درباره ریشههای این تمدن و شاخ و برگ آن وجود دارد. شاه برای خودش، کمونیستها که روشهای خودشان را دارند، و مذهبیها که تلاش میکنند نظام مورد نظر خود را بسازند.
زمانی کتاب رسالههای سیاسی این دوره را منتشر کردم و افکار سیاسی دوره پهلوی را شرح دادم. این علاوه کتاب جریانها و سازمانهای مذهبی – سیاسی سالهای 1320 تا 1357 بود. رسائل حجابیه نیز گوشه دیگری از این تحولات را پوشش میداد. اکنون گفتمان تمدن بخش دیگری از این تحول فکری را نشان میدهد.
تمدن در این کتاب، یک معنای وسیع و اعمّی دارد. شامل هر نوع نظریهپردازی درباره تمدن، شامل بحثهایی درباره همه مولفهها، و نیز طیفهای مختلف است. البته فقط تمدن اسلامی است، والا بحثها درباره تمدن ایرانی بسیار فراوان و گسترده است. آنها را باید وقت دیگری توضیح داد. به علاوه، بحثی درباره سوابق فکرهای ایرانی درباره تمدن و مدنیّت و اینها از عصور قدیم در این کتاب نیست. اینجا فقط بحث درباره گفتمان تمدن از حوالی 1300 تا 1357 است. از بعد از این نیز که باز این گفتمان ادامه یافته، چیزی گفته نشده است.
یک مساله این بوده است که بگویم ایدههای کلی در ذهنها بوده است. افراد غیر حرفهای هم فکر کردهاند، هم راه حل دادهاند. اغلب سادهانگارانه اما به هر حال در تولید فکرهای تحولی، همین وضعیت همیشه بوده و هست. همه متخصص نیستند. حتی گاهی حرفهای عادی نفوذ بیشتری در میان مردم دارد. مردم عادی، برای این قبیل تفکرات، پایه کار هستند. با ملاحظه خواستههای آنها حرف زده میشود. احساسات آنها را در نظر گرفته میشود. رقبای آنها باید نابود شوند. متفکر یا نویسنده هم این ملاحظات را رعایت میکند.
من سعی کردم گزارشگر آرای دیگران باشم. در واقع، هدفم یافتن کتابها و متنهایی بوده است که شماری واقعاً کمتر در دسترس است. برخی اشخاص را مطرح کردم که خیلی مطرح نبودند. در عین حال نخواستم قضاوت کنم. ممکن است در بین جملات نظری داده باشم، اما عموماً از این کار پرهیز کردهام.
تلاش من آن بوده است که افکار چهرههای کمتری شناخته شده را مرور کنم. در واقع و از زاویه دیگر، این اثر علاوه بر اندیشههای نوعی کار کتابشناختی تمدنی هم از دوره پهلوی هست. گرچه باید اعتراف کنم، هنوز نوشتههای زیادی از کتاب و مقاله هست که من ندیدهام، بماند که محتوای آنها هم بسیار نزدیک به مطالبی است که در همین آثار مطرح شده آمده است.
در ادامه نشست حجتالاسلام و المسلمین حبیبالله بابایی؛ عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی سخنرانی کرد که گزیده آن را در ادامه میخوانید؛
نکته اول من در مورد وزن این کتاب است. اگر بخواهیم دریچهای برای ورود به کتاب داشته باشیم و نقطه قوت آن را تشخیص دهیم این کتاب را باید در میان آثار دیگر دکتر جعفریان ببینیم. آنجایی که کتاب سازمانها را مینویسند کتابی بسیار پرنکته که افقهای جدیدی در مطالعات معاصر بازمیکنند، آنجایی که در تاریخ تشیع خود را نشان میدهند و در قالب یک مورخ ظاهر میشوند. در مورد این کتاب باید توجه داشته باشیم که پرونده و پروژه این کتاب روی میز استاد جعفریان همچنان باز است. متن کتاب نشان میدهد ایشان به وضعیت استقرار نظری نرسیده لذا کتاب خاتمه ندارد، نتیجهگیری ندارد ولی همین انبوهنویسی و انباشتی از دادههای تاریخ معاصر افقهای جدیدی فراهم میکند و از این جهت بسیار قابل توجه است.
در ادامه میخواستم ملاحظههایی در ارتباط با این کتاب تقدیم کنم. نکته اول اینکه جاهایی که قلم استاد جوشیده است و نقاط عطفی که در کتاب آشکار شده قابل توجه است ولی چون مسیر دشوار را نرفتیم کتاب دچار خلأهای روششناختی جدی شده است. اینکه تلخیصها در کتاب زیاد است و حتی توصیف تحلیلی از کتابها نکردیم، نقل قولها فراوان شده، تکرار مطالب در جاهای مختلف اتفاق افتاده است.
در این خلأ چند نقطه عطف وجود دارد یکی اینکه چون کتاب روششناسیاش و چارچوب نظریاش مشخص نیست انبوهی از نوشتهها درباره تمدن آمده و ایشان از آنها نتیجهگیری میکند ابیاتی که در این دوره شکل گرفت بلاغی، خطابی، جدلی و احساسی است. این نتیجه را نمیگیرند اساسا در این دوره مواجه با یک رنسانس فکری درباره تجدد هستیم. اینکه چرا مولف در این نقطه به سمت خطابی بودن و جدلی بودن و بلاغی بودن پیش میرود نه اینکه یک رنسانس فکری اتفاق میافتد؟ این اشکال به خاطر روشن نشدن پشتوانه نظری کتاب است. چرا از انباشتی از ادبیات نتیجه میگیرم احساسی است و از جنس جنبش فکری و نظری نیست؟
اگر دوره رنسانس دنیای غرب را مشاهده کنید هنوز انقلاب علمی اتفاق نیفتاده است، هنوز انقلاب صنعتی رخ نداده است. حتی در رنسانس دنبال احیای روم باستان و عظمت یونان باستان هستند ولی آن رنسانس بسیار به لحاظ ادبیات نظری کممایهتر از چیزی است که در این کتاب گزارش شده ولی رنسانس رخ میدهد و انقلابهای متراکمی در غرب رخ میدهد و غرب امروز را پدید میآورد. این روایت نکردن یک رنسانس احتمالی در تاریخ معاصر ما در اندیشه تمدنی برمیگردد به اینکه کدام پشتوانه نظری را نقطه عزیمتمان قرار میدهیم.
نکته دوم که قابل توجه است و داوریهای احساسی پیرامون آن مخاطب را درگیر خودش میکند مربوط به سیدقطب است. چون روششناسی مشخص در کتاب وجود ندارد برخی گزارشها مبسوط است برخی نحیف است. از جمله بحث سید قطب بسیار مفصل است. سیدقطب سه دوره ادبی، تمدنی و سلفی دارد. من از فرمایشات استاد درباره سیدقطب و نسبتش با ادبیات تمدنی این را برداشت کردم خلطی بین دوره تمدنی و دوره سلفی او واقع شده است. ایشان ادبیات دوره تمدنی سیدقطب را ذکر میکند ولی نتیجهگیری دوره سلفی را استفاده میکند و در این زمینه یک خلطی صورت گرفته و نیاز به بازنویسی دارد.
نکته سوم ذیل بحث روششناسی که بسیار بحث مهمی است تفکیک نکردن غرب مانده در غرب و غرب آمده به شرق است. ما هم در بحثهای مطالعاتی این مسئله را مشاهده میکنیم که این دو تجدد تفاوت جوهری دارند و هم کسانی که تجربه زیسته در غرب دارند این تفاوتها را به شکل ملموس مشاهده میکنند. مشکل این است که در این کتاب در جاهایی بین این دو تفکیک نشده است.
انتهای پیام