به مناسبت 26 مردادماه و سالروز ورود آزادگان به میهن با یکی از آزادگان دوران دفاع مقدس به گفتوگو نشستیم.
محمد عسکری متولد سال ۱۳۴۷ در روستای زیروقت از توابع شهرستان بردسکن است، کسی که در حدود ۱۴ سالگی برای دفاع از کشور به جبهه رفته و در سال ۱۳۶۲ به اسارت دشمن بعثی درآمده است.
عسکری ضمن بیان نحوه اعزام خود به جبهه، در گفتوگو با ایکنا از خراسان رضوی، اظهار کرد: سال ۶۱ در مقطع راهنمایی درس میخواندم، آن زمان آموزشهای مقدماتی نظامی و اسلحهشناسی را در بردسکن و کاشمر فرا گرفتم و برای عملیات رمضان عازم جبهه شدم و به مدت 4 ماه در جبهه حضور داشتم.
وی افزود: اواخر سال ۶۲ مجدداً عازم جبهه شدم و در عملیات خیبر شرکت کردم، عملیات خیبر بسیار حساب شده بود به نحوی که دشمن را سردرگم کرده بود، ما بهعنوان اولین نیروها پس از یک روز نفوذ در خاک عراق با نیروهای دشمن درگیر شدیم.
این آزاده دفاع مقدس ادامه داد: روستاهای عراقی را یکی پس از دیگری پاکسازی میکردیم، نبود نیروی عراقی در این مناطق و عدم مقاومت مردم عراق و تنها وجود چند پاسگاه و نیروهای اندک نشان از غافلگیری عراقیها بود.
عسکری اضافه کرد: روز پنجم یا ششم عملیات خیبر بود که لشکرهای زرهی عراق سعی داشتند با تجهیزاتشان مناطق را از ما پس بگیرند، ما با سلاح سبک، تجهیزات اندک و همچنین موضوع شهادت و مجروحیت تعدادی از نیروها و نیز نبود پشتیبانی تقریباً نیمی از ظرفیت جنگی خود را در اختیار داشتیم.
وی با بیان اینکه در تاریخ ۹ اسفندماه به اسارت دشمن درآمده است، افزود: ابتدا ما را به شهر العماره بردند، بعد از آن ما را به نیروهای استخبارات عراق در بغداد تحویل دادند، پس از چند روز ما را به یکی از اردوگاههای اسرای ایرانی در موصل انتقال دادند، در ابتدای ورود به اردوگاه حدود ۵۰ سرباز عراقی منتظر بودند تا با هرچه در اختیار دارند مانند کابل برق، شیلنگ و چوب از ما استقبال کنند.
عسکری گفت: ما را در آسایشگاههایی که هیچ امکاناتی حتی فرش یا موکت نداشت اسکان دادند، در اردوگاه ما، اسرای ایرانی از عملیات رمضان هم حضور داشتند، در هر آسایشگاه حدود ۱۵۰ نفر حضور داشت و این یعنی یک سلول زندانی پرجمعیت که حتی جا برای خوابیدن همه نبود، بعد یک پتو و بالشت به ما دادند که فقط شبها حق استفاده از آن را داشتیم البته اگر شبیخون و شکنجه در کار نباشد.
وی بیان کرد: موصل، ۵ اردوگاه داشت که برای اسرای ایرانی در نظر گرفته شده بود و اردوگاه پنجم مربوط به دفن جنازههایی بود که به شهدای اسرای ایرانی اختصاص داشت و این پیکرها بعد از ورود آزادگان بین ایران و عراق تبادل شد.
این آزاده دفاع مقدس بیان کرد: زندگی ما در این چند سال اسارت به دو بخش اساسی تقسیم میشد، بخش اول حدود یک سال و نیم ابتدایی اسارت بود که کسی از نهادهای بینالمللی از جمله صلیب سرخ از اسارت ما خبر نداشت و در این دوران ما تحت شدیدترین شکنجهها قرار میگرفتیم.
عسکری اظهار کرد: پس از بازدید هیئتهای بینالمللی از اردوگاههای اسرای ایرانی و انتشار گزارش آنان در جهان، مقداری از حجم شکنجههای سخت کم شد اما شکنجههای روحی و انواع دیگری از آزارها مثل در آفتاب نشاندن اسرا، محدودیت برای سرویس بهداشتی و پخش فیلمهای مبتذل و تماشای اجباری آنها ادامه داشت.
عسکری تصریح کرد: ما در مدت اسارت هر روز دو وعده غذا داشتیم، صبحها آشی که از مقداری عدس و برنج تشکیل شده بود و ناهار هم یک کفگیر برنج و دو نان باگت که در هر شبانه روز به ما میدادند با این وضعیت بیشتر اسرای ایرانی همه ایام سال را روزه میگرفتند.
وی گفت: عراقیها وقتی میخواستند مهربانی به خرج بدهند، ۱۰ عدد قرآن میآوردند و میگفتند ۱۰ نفر به صورت همزمان میتوانند داخل آسایشگاه قرآن و نماز بخوانند و مابقی افراد باید توی آفتاب بنشیند، هر وقت کسی قرآن خواندنش تمام میشد، جای خود را با دیگران عوض میکرد و از آسایشگاه خارج میشد.
عسکری افزود: عراقیها وقتی میخواستند روحیه ایرانیها را تضعیف کنند آنان را مجبور میکردند که به مسئولان ایرانی از جمله امام خمینی(ره) توهین کنند و یا به تماشای فيلمهای مبتذل بنشینند، اسرای ایرانی که همه اهل نماز شب و قرآن بودند اگر از این موارد سر باز میزدند، مورد شکنجه قرار میگرفتند، در مواجهه با چنین مواردی گاهی اسرای ایرانی به صورت دستهجمعی دعا میخواندند و یا به حالت سجده میافتادند و گریه میکردند، اینگونه فعالیتهای دستهجمعی خیلی عراقیها را میترساند.
این آزاده جنگ تحمیلی تصریح کرد: اسرای ایرانی در مواجهه با رفتارهای ضد فرهنگی عراقیها خود دست به کارهای فرهنگی از جمله تشکیل گروههای سرود، مداحیها و برپایی جشنهای ملی و مذهبی مانند روز بسیج و دهه فجر میزدند، که البته همه اینها به صورت پنهانی سازماندهی میشد و اجراهای محدودی داشت.
عسکری با اشاره به خاطره زیارت اسرای ایرانی از عتبات عراق، گفت: صدام یک بار تصمیم گرفته بود که اسرای ایرانی را به زیارت نجف و کربلا ببرد و البته این زیارت کاملا تحت کنترل عراقیها باشد، در ابتدا تصمیم جمعی اسرای ایرانی بر این شد که رفتن به این سفر را قبول نکنند که شاید هدف دشمن استفاده تبلیغاتی از آن باشد.
وی افزود: اما در ادامه و با این شرط که از این سفر هیچگونه تصویربرداری انجام نشود، اسرای ایرانی حاضر به سفر زیارتی به نجف و کربلا شدند، بین خود اسرا قرار بر این شد که به محض رسیدن به نزدیکی حرمهای مطهر همه اسرای ایرانی به صورت سینه خیز خود را به حرم برسانند تا این خود یک مواجهه تبلیغاتی با فعالیت عراقیها باشد.
عسکری بیان کرد: عراقیها با تبلیغات خود به مردمشان چنین فهمانده بودند که ایرانیها آتش پرستند، وقتی این چنین اسرای ایرانی به زیارت حرم امام علی(ع) رفتند، مردم عراق از حقیقت ماجرا و اعتقادات ایرانیان باخبر شدند، پس از اینکه ما با سوز و آه بسیار حرم امام علی(ع) را در نجف زیارت کردیم ما را به کربلا بردند.
این آزاده دفاع مقدس ادامه داد: وقتی به کربلا رسیدیم شروع به سینهزنی کردیم و بعد از اینکه از ماشین پیاده شديم به همان حالت سینه خیز و با گریه به سمت حرم امام حسین(ع) رفتیم و آنجا را زیارت کردیم بعد از اینکه خواستیم به حرم حضرت عباس(ع) برویم بچهها شروع به شعار دادن کردند و میگفتند: «ابوالفضل علمدار، خمینی را نگهدار» اینجا بود که نظامیان عراقی به شدت بچهها را کتک زدند و توهین کردند.
عسکری اضافه کرد: ما را برای ناهار به مهمانسرای حضرت عباس(ع) بردند و در آنجا بعد از چند سال اسرای ایرانی طعم گوشت را چشیدند و غذای درستی خوردند و حدود ساعت ۳ بعدازظهر بود که عازم موصل شدیم، با توجه به هیجاناتی که اسرای ایرانی در سفر زیارتی ایجاد کرده بودند و گزارشاتی که به صدام رسیده بود، از آن به بعد دیگر اسرای ایرانی که به سفر زیارتی نرفته بودند را به شهرهای نجف و کربلا نبردند.
وی با اشاره به بحث آزادی اسرای ایرانی از عراق، اظهار کرد: پس از پذیرش قطعنامه ۵۹۸ بارها اخباری در رابطه با تبادل اسرای ایرانی و عراقی شنیده میشد، اما بالاخره در سال ۶۹ طبق تفاهم ایران و عراق روزانه ۱۰۰۰ نفر از اسرای ایرانی و عراقی تبادل میشدند، ما هم از طریق مرز خسروی در همان مردادماه سال 69 و پس از حدود ۷ سال، اسارت به ایران بازگشتیم.
انتهای پیام