به گزارش ایکنا از البرز، امام موسی بن جعفر معروف به امام موسی کاظم(ع) و ملقب به کاظم و بابالحوائج هفتمین امام شیعیان دوازده امامی است. ایشان بنا بر قول معتبر در 20 ماه ذیالحجه دیده به جهان گشود.
مهمترین و معروفترین لقب امام موسی «کاظم» است. کظم به معنی بیرون آمدن نَفَس است. کَظوم کسی است که نَفَس خود را حبس میکند و این کنایه از سکوت است و کاظم یعنی فرو خورنده خشم و غضب. از دیگر القاب آن حضرت میتوان به عالم، صالح، بابالحوائج، صابر، امین و زینالمجتهدین اشاره کرد. مهمترین کنیه آن حضرت عبدصالح و ابوالحسن است که در میان اهل حدیث به ابوالحسن اول معروف است.
مدت امامت امام موسی کاظم(ع) 35 سال بود. امامت آن امام مصادف با زمامداری غاصبانه چهار تن از بنیعباس بود که عبارتند از منصور، مهدی، هادی و هارون. امام(ع)، مدت 10 سال از امامت خود را در عصر منصور گذراند. منصور عباسی از متعصبترین دشمنان خاندان امام علی(ع) و در کینه و حسادت بیمانند بود. 10 سال دوم امامت آن حضرت در عصر مهدی عباسی گذشت که اهانتهایی نیز به امام روا داشت و 14 سال آخر امامت را نیز در عصر هارون سپری کرد که سختترین دوره زندگانی و دوران حبس امام بود.
دوره امامت امام کاظم(ع) با اوج قدرت خلافت عباسی همزمان بود و او در برابر حکومت وقت، تقیه میکرد و شیعیان را نیز به این کار سفارش مینمود.
در کتاب مسند الامام الکاظم بیش از سه هزار حدیث از ایشان جمعآوری شده است. مناظرات و گفتگوهایی از موسی بن جعفر(ع) با برخی عالمان یهودی و مسیحی در منابع تاریخی و حدیثی، نقل شده که در پاسخ به پرسشهای آنان بوده است.
امام موسی کاظم(ع) پس از پدر نهضت علمی او را دنبال کرد و پیروانش را که پراکنده شده بودند، از نو گرد همآورد و به مجلس درس آنها سر و سامان داد. البته وضعیت برای این اقدام امام مساعد نبود، اما ایشان از هر فرصت و امکانی برای تحقق این هدف سود میجست و لحظهای از تلاش و کوشش باز نایستاد و در راه تکامل جنبش علمی و نهضت فرهنگی اسلام تلاش کرد و صدها محدّث و مفسر و مبلّغ تربیت نمود و به کمک آنها توانست از مکتب تشیع پاسداری کند و حرکت آن را تداوم بخشد.
امام موسی کاظم(ع) همچون جد بزرگوارشان امام سجاد(ع) در قالب دعاهایی به هدایت و آموزش مردم می پرداختند. آن حضرت در دعاها و اعمال ماه رجب نوع زندگی مطلوب و هدفمند را به زیباترین بیان به تصویر کشیده اند:«خدایا، از تو میخواهم که زندگی مرا، زندگی پاک و پاکیزهای قرار دهی، به من گشایش و فراخی و نیز آزادی ورهایی عنایت کنی؛ به من آن زندگانی بخشی که در آن امنیت و تندرستی همراه با فروتنی و قناعت و سپاسگزاری باشد و عافیت و پرهیزکاری و پایداری در آن موج زند.»
دانش، عبادت و بندگی، سخاوت و بخشش، صبر و بردباری، رئوف و مهربان بودن، گرهگشایی از کار دیگران و کار و تلاش هفت خصلت مهم امام هفتم شیعیان بود.
محدثان، بر این سخن اتفاق دارند که امام موسی کاظم(ع) در عبادت، یگانه عصر خود بود. کمتر شبی در عمرش گذشت که سر بر بالین آسایش بگذارد و در رختخواب بخوابد. بر اثر کثرت عبادت به «عبد صالح» ملقب شد. مردم مدینه او را «زین المتهجدین» و «زینتبخش شب زندهداران» میگفتند. ابن شهر آشوب از یونانی نقل کند که موسی بن جعفر(ع) متجاوز از 10 سال، هر روز پس از طلوع آفتاب تا هنگام ظهر در سجده بود. قرآن را با آهنگی زیبا تلاوت می کرد و در هنگام تلاوت آن، محزون می شد و شنوندگان نیز از آهنگ تلاوت او به گریه می افتادند. از خوف خدا اشک می ریخت چندان که محاسن شریفش از اشک دیدگان تر میشد.
هنگامی که به دستور هارون به زندان افتاد، همواره چنین دعا میکرد: بار خدایا! مدتها بود از تو جای خلوتی میخواستم که با فراغت تو را عبادت کنم، اینک که خواستهام را برآوردی تو را سپاسگزارم.
هنگامی دعا و مناجات مکرر میگفت: «اللهم انی اسألک الراحه عند الموت و العفو عند الحساب» پروردگار، از تو آسایش هنگام مرگ و عفو و گذشت هنگام حساب را مسألت دارم.
موسی بن جعفر(ع) سخیترین شخصیت اسلام در عصر خود بود. آنقدر به دیگران انفاق میکرد که موجب حیرت مردم میشد. ابن صباغ مالکی مینویسد: موسیکاظم(ع) عابدترین، داناترین، بخشندهترین و بزرگمنشترین شخصیت زمان خویش بود؛ او از بینوایان مدینه تفقد میکرد و پول و دیگر نیازمندیهای ضروری را به خانههایشان میبرد، بدون آنکه آنان متوجه شوند که ازکجا رسیده است؛ مگر پس از رحلت آن حضرت.
امام هفتم(ع) روزی با برخی از فرزندان و اطرافیان خود عازم مزرعهاش در خارج مدینه شد. پیش از رسیدن به مقصد، در بین راه برای استراحت توقف کرد. در این فرصت، غلامی زنگی مقداری حلوا برای امام(ع) آورد. حضرت هدیه او را پذیرفت. غلام چون دید هوا سرد است و امام و همراهان برای گرم کردن خود نیاز به هیزم دارند، دوباره با بستهای هیزم که روی سر گذارده بود بازگشت و عرض کرد: سرور من! این هیزمها را نیز برای شما هدیه آوردهام. امام(ع) این هدیه او را نیز پذیرفت. سپس اسم آن غلام و مولایش و نشانی آنها را پرسید. پس از مراجعت از مزرعه در اولین فرصت، با ارباب غلام ملاقات کرد و پس از گفتوگو غلام را با مزرعهای که در آنجا کار میکرد از مولایش خرید. سپس غلام را آزاد کرد و مزرعه را نیز به او بخشید.
بخشش و انفاق امام(ع) به دوستان و شیعیان، محدود نمیشد بلکه دشمنان و مخالفان آن حضرت نیز از مواهب و الطاف وی بهرهمند میشدند. مردی از نوادگان خلیفه دوم همواره امام موسی بن جعفر(ع) را اذیت میکرد و هر گاه با آن حضرت روبهرو میشد، لب به ناسزاگویی او و حضرت علی(ع) میگشود. یاران امام عرض کردند؛ اجازه فرمایید او را به قتل برسانیم. حضرت، آنان را از این اقدام نهی کرد. سپس آدرس او را که در بیرون مدینه به کشاورزی مشغول بود جویا شد و خود به آنجا رفت و با مرکبش وارد مزرعه وی شد. مرد، فریاد زد: زراعت ما را پایمال نکن. امام به سر و صدای او توجه نکرد و همچنان پیش آمد تا به وی نزدیک شد. از مرکب فرود آمد و در کنار او نشست و با تبسم فرمود: برای این مزرعه چقدر خرج کردهای؟ گفت: صد دینار. فرمود چه مقدار امید سود داری؟ پاسخ داد: غیب نمیدانم. فرمود: گفتم چقدر امید داری؟ عرض کرد: 200 دینار. امام(ع) کیسهای را که محتوی 300 دینار بود به وی داد و فرمود: این را بگیر، زراعت هم از آن خودت. مرد، برخاست و سر امام را بوسید و از او خواست از لغزشهای وی درگذرد. موسی بن جعفر تبسمی کرد و به مدینه بازگشت.
شخصیت ممتاز و بینظیر موسی بن جعفر که همانند خورشید فروزانی دیدگان ناظران را خیره میکرد، مورد مدح و ستایش صاحبنظران قرار گرفته است، بهعنوان مثال هارونالرشید، سرسختترین دشمن امام در پاسخ فرزندش مأمون که پرسیده بود چرا این همه موسی بن جعفر را احترام و تعظیم میکنی میگوید: او پیشوای حقیقی مردم و حجت خدا بر خلق و جانشین او در میان بندگانش است. من به ظاهر رهبر جامعه هستم آن هم با تکیه بر زور و قدرت. به خدا سوگند، او برای احراز مقام رسول خدا(ص) از من و از همه مردم سزاوارتر است.
محمد بن ساعی شافعی نیز میگوید: امام کاظم دارای مقامی بزرگ و منزلتی والا بود. در عبادت خدا کوشا و به کرامات مشهور بود. شب را به سجود و قیام و روز را به تصدق و روزه به پایان میرسانید. به خاطر افزونی حلم و گذشتش «کاظم» نامیده شد. با کسانی که به آن حضرت بد میگفتند با احسان، و با خلافکاران با گذشت روبهرو میشد. در اثر فزونی عبادت، «عبدصالح» خوانده میشد. در عراق به «بابالحوائج» معروف بود؛ چون هر کس به وی متوسل میشد به حاجت خود میرسید. ابن صباغ مالکی مینویسد: اما مناقب و کرامات آشکار و فضایل و صفات درخشان آن حضرت، گواهی میدهند که وی بلندای قله شرف را برگزیده و به اوج کمالات رسیده است.
منابع:
ویکی شیعه
بحار الانوار
انتهای پیام