به گزارش ایکنا از اصفهان، کتاب «واقعه عاشورا؛ تحلیلی ساختارگرایانه از درام کربلا به گزارش طبری» نوشته تورستن هیلن و ترجمه احسان موسوی خلخالی در انتشارات کرگدن، محور تازهترین نشست فصل سخن بود که روز گذشته، 25 مردادماه در کتابفروشی اردیبهشت جهاددانشگاهی واحد اصفهان برگزار شد.
محمدرضا رهبری، معاون فرهنگی جهاددانشگاهی واحد اصفهان در این نشست به تازه چاپ بودن این اثر اشاره کرد و با تأکید بر اینکه کتاب چندان شناختهشده نیست، گفت: در ظاهر به نظر میرسد به موضوعی مانند واقعه عاشورا فراوان پرداخته شده؛ ولی این واقعه از این منظر و شیوه یعنی تحلیل ساختارگرایانه کمتر مورد پژوهش قرار گرفته است.
وی ضمن اشاره به دغدغه خود در بهرهمندی از تاریخ برای نگارش آثار داستانی و نمایشی اظهار کرد: تاریخنگاری به سه دسته حرفهای یا مورخانه، دینی یا کلامی و فرهنگی تقسیم میشود. تاریخنگاری حرفهای در ایران طی یکصد سال اخیر رواج یافته است و در این رویکرد، شاهد آثاری مانند «سیره رسول الله(ص) از آغاز تا هجرت» به قلم عباس زریاب خویی و «پس از پنجاه سال» نوشته سیدجعفر شهیدی هستیم؛ اما آنچه در نشست امروز به کار ما میآید، تاریخنگاری با وجه دینی یا کلامی است که ارتباط بسیاری با اتفاقی دارد که برای واقعه کربلا رخ داد.
معاون فرهنگی جهاددانشگاهی واحد اصفهان اضافه کرد: پس از واقعه عاشورا، راویان شروع به روایت این واقعه کردند، اعم از کسانی که در جریان آن حضور داشتند، مانند ضحاک مشرقی، دیگرانی که با یک واسطه آن را شنیده بودند و روایتهای مکتوبی که از همان قرن اول شکل گرفت و فقط نام آنها را میدانیم و متنی از این روایتها در دست نیست تا قرن دوم که مقتل ابومخنف نوشته شد و طبری و دیگران آن را نقل کردند.
وی ادامه داد: تورستن هیلن از ترجمه انگلیسی تاریخ طبری برای تحلیل بهره برده و مترجم کتاب او از متن عربی آن استفاده کرده است. در ایران، تاریخ طبری را بیشتر با ترجمه ابوالقاسم پاینده میشناسیم که حسین انوریپور بخش مربوط به واقعه عاشورا در این اثر را بهصورت مجزا با عنوان «استشهادالحسین(ع)» یا «مقتلالحسین(ع)» گردآوری و منتشر کرده و تاریخ طبری خود مقتل ابومخنف را برگزیده است.
رهبری یادآور شد: مقاتل به سه دسته تقسیم میشوند؛ یک بخش بهصورت مستقل و در قالب یک کتاب هستند، مانند مقتل ابومخنف که خود آن به دست ما نرسیده و آنچه با این عنوان وجود دارد، روایتهای پراکندهایست که در یک جا گردآوری و به مقتل تبدیل شدهاند. بخشی از روایتهای مربوط به کربلا نیز متعلق به ائمه(ع) است. در مقتل ابومخنف، با روایتی مواجهیم که از منظر محتوا، سند و قدمت منبع جزو قابل اعتمادترین و مستندترین روایتهاست؛ اما همچنان نوعی دشواری برای پژوهش درباره عاشورا پیش روی ما قرار دارد که شاید الگوی کتاب تورستن هیلن در مواجهه با متنی تاریخی، گشایشگر بخشی از این دشواریها یا پیشنهاددهنده آثار بعدی باشد.
به گفته وی، از قرن هفتم به بعد، مقاتل مشکل تحریف پیدا کردند و نوعی تاریخنگاری شکل گرفت که بیشتر در تلاش برای حفظ هویت شیعی بود و هیچ شباهتی به تاریخنگاری حرفهای یا مورخانه نداشت. هرچند اهالی تئاتر و داستان علاقه وافری به کتاب «روضةالشهدا» دارند، ولی واقعیت این است که این کتاب باب انحرافات وسیع را در مقتلنویسی باز کرد.
این نویسنده و پژوهشگر بیان کرد: به روایت پژوهشگران دانشنامه امام حسین(ع)، تا ابتدای قرن هفتم، ۷۰ متن درباره امام حسین(ع) وجود داشته که ۳۵ مورد از آنها به دست ما رسیده است. از قرن ۱۰ به بعد نیز مقتلهای فراوانی نوشته شد که البته بخشی از آنها ترجمه لهوف بود؛ ولی با «روضةالشهدا» متنها دچار انحراف شد و نگاه انتقادی به آنها و نقد این انحرافات با مرحوم محدث نوری و مرتضی مطهری شکل گرفت. البته هیچ کدام از اینها نسبت به تفاوت تاریخنگاریها آگاه نبودند و این بحث نیز به وجود آمد که در متنهایی مانند «روضةالشهدا»، تاریخ و اسطوره آمیخته میشود و متنهای مربوط به قرون اولیه به تاریخ بسیار نزدیک است.
وی افزود: «روضةالشهدا» به دو دلیل واضح و روشن مورد توجه بسیاری قرار گرفت؛ اول اینکه به زبان فارسی نوشته شده و به دین عامهپسند بسیار نزدیک بود و دوماً، وجه نمایشی و قصهگویی داشت. تا اواخر دوره قاجار، تقریباً متن منقحی که بتوان به آن اعتماد کرد و وجه تاریخی واقعه عاشورا در آن غلبه داشته باشد، وجود ندارد. حتی بزرگانی مانند نراقی با وجود جایگاه والای فقهی، متنی که درباره واقعه عاشورا نوشتند، از نظر تاریخی مورد تأیید نیست.
رهبری تصریح کرد: امروزه گامهای اولیه در این زمینه با کتابشناسی، شکلگیری کتابخانههای تخصصی و تألیف کتاب و مقاله برداشته شده؛ ولی با وجود همه اینها آثار تحلیلی بسیار اندک است، کتابها در بهترین حالت مقتل هستند، بخشی زندگینامهاند و بخش زیادی نیز سوگنامه محسوب میشوند. تعداد زیادی از نسخههای خطی نیز تعزیهنامه و شبیهنامه هستند. درواقع، تاریخ تحلیلی در این زمینه کمتر وجود دارد، تاریخنگاری حرفهای یا مورخانه رویکردی جدید است، اغلب متون حالت روایی دارند و روایتها را بدون بررسی سندیت آنها نقل کردهاند، کتابشناسی جدی وجود ندارد و اخیراً این کار در حال انجام است، چنانکه اکنون بهطور جدی کتابهایی درباره تحریفات نوشته میشود.
وی با بیان اینکه نگاه بروندینی به واقعه عاشورا کمتر انجام شده است، به طرح این پرسش پرداخت که آیا کتاب تورستن هیلن و شیوه آن کمک میکند تا نگاهی بروندینی به این واقعه داشته باشیم و گفت: مشکلات بسیاری در زمینه عاشوراپژوهی وجود دارد، چنانکه سرپرست نویسندگان و پژوهشگران دانشنامه امام حسین(ع) چندی پیش میگفت اکنون که تمام متون مربوط به واقعه عاشورا تا قرن هفتم در ۲۰ هزار فیش گردآوری شده است، به مرحلهای رسیدهایم که میتوان تاریخ این واقعه را نوشت. البته دستاندرکاران این دانشنامه معتقدند در متن قابل اعتمادی مانند مقتل ابومخنف نیز انحرافات بسیاری وجود دارد. شاید الگوی کار تورستن هیلن کمک کند تا بتوانیم به متون منقحتری دست پیدا کنیم، چون یکی از نیازهایی که برای تاریخنگاری وجود دارد، توجه به جامعهشناسی تاریخی و روانشناسیست تا شخصیتها را بشناسیم و بدانیم آنچه به آنها منسوب و در تاریخ روایت شده، با ویژگیها و زیست آنها همخوانی دارد یا نه. آثاری که به این موضوع توجه کرده باشند، کمتر وجود دارد و شاید این کتاب بتواند در این زمینه کمککننده باشد؛ کمااینکه در دانشنامه امام حسین(ع) نیز بعضی از روایتها حذف شده، چون با شخصیت مورد نظر همخوانی نداشته است.
معاون فرهنگی جهاددانشگاهی واحد اصفهان اظهار کرد: متنی که برای تحلیل ساختارگرایانه واقعه عاشورا استفاده شده، خلاصهتر از متنی است که در تاریخ طبری آمده، نویسنده تا انتهای واقعه را جزء به جزء بررسی نمیکند و بیشتر یک الگو ارائه میدهد. درواقع، از متن طبری گزیدهای در این کتاب آمده و این گزیده از مواجهه امام حسین(ع) با حر آغاز میشود؛ بنابراین بخش وسیعی از تاریخ طبری مشتمل بر حرکت امام به سمت کوفه و بخش پایانی واقعه در آن نیامده و بخش اندکی مورد توجه قرار گرفته و تحلیل ساختاری شده است. حتی در روایت تفسیر قرآن طبری از واقعه عاشورا، شخصیت امام حسین(ع) بهصورت خاصتر و کوتاهتر معرفی شده و این پرسش را ایجاد میکند که آنچه نویسنده با عنوان اسطوره از آن یاد میکند، وقتی از مرز زبانی، تاریخی یا فرهنگی میگذرد، کارکردش تغییر میکند یا نه.
اکبر اخلاقی، استاد دانشگاه و پژوهشگر اسطورهشناسی نیز در ادامه این نشست به عنوان کتاب اشاره و اظهار کرد: عنوان اصلی کتاب، «Hossein the mediator» است که «the mediator» در این عبارت به معنای واسطه یا میانجیست؛ ولی عنوان فرعی کتاب همان «تحلیل ساختارگرایانه درام عاشورا به روایت طبری» است. مترجم حق داشته عنوان را تغییر دهد؛ زیرا اصطلاح «میانجی» برای ما معنایی خاص دارد که باید تعبیر شود. از طرف دیگر، «واقعه عاشورا» عبارتی عام به شمار میرود، در حالی که عبارت اصلی یعنی «حسین، یک میانجی» بسیار خاص است؛ بنابراین انتخاب عنوانی که با محتوای کتاب تناسب داشته باشد، بسیار مهم است.
وی ادامه داد: این کتاب، تحلیل یک گزارش یا متن تاریخی به روشی خاص است. ما دو معنا از تاریخ را با یک واژه بیان میکنیم. یک معنا از کلمه «تاریخ» به معنای رخدادیست که زمانی اتفاق افتاده و معنای دیگر به گزارش یک رویداد مربوط میشود؛ مثل «تاریخ بیهقی»، گویی گزارش و واقعه یکی هستند، در حالی که تفاوت دارند و گاهی این تفاوت بسیار زیاد میشود. یک متن تاریخی زمانی معتبر است که مورخ در آنچه روایت کرده، بیطرف و صادق باشد؛ بهطوری که آنچه روایت میکند، همان رخداد تاریخی باشد.
این استاد دانشگاه و پژوهشگر اسطورهشناسی درباره متن تاریخی گفت: متن، یک گزارش یا تاریخنگاری است. میان تاریخ و تاریخنگاری باید تمایز قائل باشیم؛ زیرا حتی اگر نویسنده بسیار صادق و بیطرف باشد، باز هم در این میان فاصله وجود دارد. بعضی بهصورت بسیار رادیکال میگویند: «حقیقت تاریخی در خارج نداریم، بلکه آنچه راویان رخداد خلق میکنند، واقعیت است.» ما با روایات مواجهیم، نه با واقعیات؛ با هیچ واقعه تاریخی نمیتوان بیواسطه ارتباط یافت یا دسترسی پیدا کرد. تنها دسترسی ما به متن است که روزی، انسانی در ساختار و بافت اجتماعی، فرهنگی، ایدئولوژیک و... نوشته است. برای نوشتن واقعه نمیتوان از آن جدا شد؛ زیرا تاریخنگاری عینی، موضوعی آرمانی است.
وی با بیان اینکه در مواجهه با تاریخنگاری رویکرد نسبیگرایی معتدلتر است، اضافه کرد: طبق این رویکرد، رویداد میتواند موقعیتی هستیشناسانه در جهان خارج باشد و فهم رخداد و سپس نقل و روایت آن موقعیتی تأویلی و معرفتشناسانه؛ یعنی همواره کسی که این وقایع را نوشته و فهم، درک، تأویل، توضیح و تحلیلی درباره آن واقعه دارد، به ناچار در آنچه روایت میکند، پدیدار میشود؛ بنابراین نویسنده باید خودش را کنار بگذارد، در شعر حافظ آمده است: «میان عاشق و معشوق هیچ حائل نیست/ تو خود حجاب خودی، حافظ از میان برخیز».
اخلاقی تصریح کرد: در ارائه گزارش نیز میان راوی و محتوای روایت واسطه وجود دارد. مورد اول، منطق روایت است، بهطوری که نمیتوان گفت روایتی با خود رخداد کاملاً انطباق دارد و اگر چند نفر یک واقعه را دیده باشند، روایت هر کدام از آن متفاوت است. چگونگی گزینش، تلخیص و چینش اعضای رخداد بخشی از معنای آن را میسازد. بنابر واسطه دوم، دیدگاه خاص هر راوی است که با دیگران تفاوت دارد؛ وجهی از آن دیدگاه ادراکی یا شناختی شخص از چیزی است که میبیند و وجه دیگر، ادراک روانشناسی و وجه ایدئولوژیک است، نمیتوان باورهای شخص را هنگام مشاهده پدیده و سخن گفتن از آن نادیده گرفت.
وی ادامه داد: به جز منطق روایت، زبان نیز در این زمینه بسیار مهم است؛ انتخاب واژهها، شیوههای بیان، مجازهای زبانی و... در آنچه به دیگران منتقل میکنیم، نقش دارد و همه اینها مبتنی بر ذهنیت، تفکر، احساس و نظر گوینده است. هر واژهای بار عاطفی و روانی خاص خود را دارد که نمیتوان آن را نادیده گرفت. اگر فاصله راوی یا راویان از رخداد با چند واسطه باشد، نسبیت مسئله از خلال چند نگاه عبور کرده است؛ به همین دلیل هر چه به طرف زبان فارسی حرکت میکنیم، تغییرات بیشتری میبینیم. به گفته برخی، یک کربلای واقعی و یک کربلای اساطیری وجود دارد که باید این دو را از هم تفکیک کرد تا اصل قضیه حفظ شود و بعضی دیگر معتقدند تفکیک این دو ممکن نیست.
این استاد دانشگاه درباره ساختارگرایی توضیح داد: هر پدیده و فرآورده انسانی و فرهنگی در درون خود دارای مناسباتی است و این روابط و مناسبات، ساختار و فرم پدیده را شکل میدهد؛ در نتیجه کار اصلی تحلیلگر ساختارگرا این است که ابتدا اجزا و عناصر تشکیلدهنده یک پدیده، متن و داستان را پیدا کند و سپس روابط، مناسبات یا نظام درونی آن را تشخیص دهد. میتوان گفت که مسئله اصلی خود اجزا نیستند، بلکه ارتباط و چگونگی ارتباط میان این اجزا نیز اهمیت خاصی دارد.
وی درباره شروع روش ساختارگرایی اظهار کرد: اوایل قرن بیستم، فردیناند دوسوسور در رشته زبانشناسی، اولین کسی بود که این روش ساختاری را بهصورت جدی و منظم ارائه داد. او طی سخنرانیها و درسگفتارهایی که داشت، دورهای به نام «زبانشناسی همگانی» تدریس کرد و شاگردان او این مطالب را گردآوری و منتشر کردند.
اخلاقی درباره ویژگیهای روش ساختارگرایی توضیح داد: دو مفهوم در اینجا بسیار مورد استفاده قرار میگیرد، یکی واژه «نظام» است که بعداً با کلمه ساختار به کار برده شد. سوسور بیشتر از کلمه نظام استفاده میکرد که به ارتباط و مناسبات درونی اجزا اطلاق میشود. نکته این است که هر عنصر در ساختار به تنهایی ارزشی ندارد؛ ارزش عناصر بهصورت ایجابی در خودشان نیست، بلکه بهطور سلبی در نسبت، تضاد، تقابل و تمایز با عناصر دیگر به دست میآید.
وی ادامه داد: سوسور روابط همنشینی و جانشینی را که اجزا با دیگر عناصر، کلمات و معانی ایجاد میکنند، یا کلمات در زنجیره گفتار جانشین یکدیگر میشوند، نظام مینامد. ساختگرایان کلمه ساخت را به جای نظام به کار بردند و روش آنها نیز تحت تأثیر سوسور شکل گرفت که تحولی در علوم انسانی ایجاد کرد؛ برای مثال ژان پیاژه در روانشناسی و کلود لوی استروس در مردمشناسی یا اسطورهشناسی، ساختارگرا هستند.
این پژوهشگر درباره تمایز زبان و گفتار گفت: زبان، نظام کلی مشترک میان همه اجزای ارائه شده و گفتار، نمود عینی دانش زبانی است. زبان در ذهن همه اهل آن مشترک بوده و باعث فهم ارتباط میشود. در عصر، دوره یا مقطع خاص از برش واقعیت، عناصر، روابط و قواعد ترکیب ثابت هستند؛ به همین دلیل انسانها متوجه منظور یکدیگر میشوند؛ بنابراین نظامی بنیادی و زیربنایی به نام زبان وجود دارد که گفتار نمود عینی آن و عالم مثال افلاطونی شکل جامعی از آن است.
وی با بیان اینکه ولادیمیر پراپ اولین کسی بود که روش ساختارگرایی سوسور را در تحلیل داستانها و روایتها به کار گرفت، اظهار کرد: او در کتاب خود تعدادی از قصههای روسی را تحلیل کرد، در پی یافتن دستورزبان در داستانها بود، اجزای قصهها را به روشی که گفتیم، تحلیل میکرد، ارتباط میان آنها و اشتراکات همه زبانها را مییافت و با عنوان 31 نقش ویژه در حوزه عمل یا شخصیت ارائه میکرد.
اخلاقی گفت: کلود لوی استروس را پدر علم مردمشناسی جدید میدانند. اساس سخن او همان معنا داشتن عناصر یک ساختار در کنار یکدیگر است. به گفته استروس، ذهن انسان نظامی دوتایی دارد و در قالب تقابلهای دوگانه فکر میکند؛ مثل خوب و بد، زنده و مرده و... . زندگی پر از تناقضهای حلنشدنی مثل مرگ و زندگی است که همیشه هم با آنها زندگی میکنیم. یکی از کارهای اسطورهها، ساختن تضادهایی حلشدنی نزدیک به تضادهایی حلنشدنی بوده و ساختار ذهن انسان اینگونه است. درواقع، استروس ساختاری جهانشمول برای انسان قائل است.
وی با بیان اینکه از نظر استروس، اسطوره نوعی زبان است، تصریح کرد: او کوچکترین واحد اسطوره را «mytheme» مینامد. به اعتقاد استروس، عناصر و واحدها در تقابل با یکدیگر هستند و به قاعدهای مانند (A:B:B:C) میرسد؛ هر کدام از تقابلهای دوگانه با یک جفت دیگر همبستگی دارد.
این استاد دانشگاه و پژوهشگر اسطورهشناسی بیان کرد: گاهی از تقابلی دوگانه بهصورت استعاری به تقابل دوگانه دیگری مثل تناظر دوگانه تاریکی و روشنایی یا دوگانه هدایت و گمراهی میرسیم. از نگاه استروس، در تمامی نظامهای اسطورهای جهان چنین روابط و مناسباتی وجود دارد که قابل کشف است. این تقابلهای دوگانه یکی از مبانی تحلیل ساختاری به شمار میرود. ساختار تحلیلی در کتاب «واقعه عاشورا» از این مقطع شروع میشود که امام حسین(ع) در راه رفتن به کوفه با حر روبرو و گفتوگوی بین آنها تحلیل میشود.
وی تأکید کرد: تحلیلگر این تقابلها را با نام رمزگان یا کد به چند دسته تقسیم میکند که شامل رمز مکانی، زمانی، اجتماعی، نسبی، اقتصادی، پوششی، پرهیزکاری یا تقوا به معنای ترس از خدا و مشروعیت است. مشروعیت دو بخش اقتدار و مرجعیت دینی و اقتدار و مرجعیت سیاسی دارد. مرجعیت دینی در زمان پیامبر(ص) در ایشان و اصحاب جمع بود؛ ولی با گذشت زمان میان این دو فاصله ایجاد شد و به اعتقاد مؤلف، طبری نیز به این فاصله باور دارد.
اخلاقی با بیان اینکه ما به روایت طبری دسترسی داریم، افزود: در زمان امام حسین(ع) فاصله به حدی رسیده بود که مرجعیت دینی و سیاسی در اختیار دولت اموی قرار داشت. خطبههای امام حسین(ع) در تلاش برای اتصال دوباره این دو مرجعیت است. این دیدگاه در اندیشه و نگاه طبری نسبت به این رخداد وجود دارد و کار مؤلف و تحلیلگر داستان، نشان دادن چگونگی فهم طبری است.
وی اظهار کرد: اولین تقابل میان امام حسین(ع) و همراهان ایشان با دشمنان خود، تقابل مکانی و فیزیکی با حر و سپاهیان اوست. این تقابل مکانی خصومت و دشمنی نیز به دنبال دارد؛ در اینجا سپاه امام، مدافع و سپاه حر، مهاجم است. باید توجه کرد که در هیچ کجا امام حسین(ع) قصد جنگ ندارد و مهاجم نیست. تقابل میان این دو با سیراب کردن سپاه حر بهوسیله سپاه امام حسین(ع) و پذیرایی از آنها کمی کمرنگ میشود؛ ولی هنوز هم وجود دارد. یکی از تقابلهای دیگر، داشتن و نداشتن آب است که نوعی توان اقتصادی به حساب میآید و از طرف دیگر، دوگانه مرگ و زندگی است. این روش استنباط استروسی محسوب میشود که انواع تقابلها بهصورت ناخودآگاه در آن وجود دارد.
این استاد دانشگاه در خوانش بخشی از متن کتاب گفت: «امام حسین(ع) به حر فرمود: اگر میخواهی، با یاران خود نماز بخوان و او به امام حسین(ع) میگوید ما هم پشت سر شما نماز میخوانیم. امام خطبهای میخواند و توضیح میدهد آمدنش به کوفه بهدلیل نامههاییست که کوفیان برایش نوشته و از او خواستهاند بیاید و امام ایشان شود و او میگوید اگر بخواهند، به این مأموریت عمل میکند، وگرنه بازمیگردد. کوفیان خاموش میمانند؛ ولی میپذیرند که پشت سر امام حسین(ع) نماز بخوانند. پس از نماز، هر دو گروه به موقعیت قبلی خود بازمیگردند.»
وی درباره این بخش از متن کتاب توضیح داد: نماز در این موقعیت نوعی وحدت موقت میان مؤمنان و مسلمانان ایجاد میکند و بعد از آنکه به جایگاه اصلی خود بازمیگردند، دوباره تقابل مکانی بهوجود میآید؛ بنابراین تقابل اجتماعی نیز به دنبال آن ایجاد میشود و دوگانه مرجعیت و باور کوفیان را به دوگانگی مرجعیت دینی و معنوی و مرجعیت سیاسی تبدیل میسازد. در اینجا، آب دادن به سپاه حر از حدود معنای فیزیکی عبور میکند و به استعاره هدایت تبدیل میشود؛ بهطوری که تشنگی کوفیان فرونشسته و از مرگ نجات مییابند؛ ولی امام حسین(ع) با این کار خود را در موقعیت ضعیفتر و سپاه حر را در موقعیت قویتر قرار میدهد.
اخلاقی افزود: امام با توزیع آب، حیات معنوی را به سپاه حر نشان میدهد و بهدلیل اینکه از اهل بیت پیامبر(ص) است، از آنها دعوت میکند تا مرجعیت سیاسی او را بپذیرند و مأموران سیاسی اموی را دچار چالش میکند که پیامد آن، مرگ فیزیکی امام است.
وی تصریح کرد: از جمله ظرفیتهای روش ساختارگرایی، درک عمیقتر متون، معناها و دلالتهاست. شیعیان هیچ وقت این واقعه را فقط یک رخداد در نظر نمیگیرند، بلکه به معنای رویدادی هویتساز، الگو و سرمشق زندگی در نظر میگیرند که به ابعاد گوناگون آن جهت میدهد و از نظر نویسنده، این کارکرد اسطوره به شمار میآید.
زهراسادات مرتضوی
انتهای پیام