به گزارش ایکنا، در میان شهدای دشت کربلا در عاشورای سال 61 هجری، اشخاص گوناگونی از طیفهای مختلف به چشم میخورند، شخصیتهایی که هر کدام از قومیت و قبیلهای خاص، از بنیاسد گرفته تا بنیهمدان، گرد شمع وجودی عبد صالحی چون حضرت سیدالشهداء امام حسین(ع) گرد آمده بودند تا در التزام رکابش، حق را فریاد کنند.
صرف نظر از خاستگاه قومیتی هر یک از ایشان و البته با نظر به اینکه بخش اعظمی از آنها را افرادی منتسب به خاندان عصمت و طهارت و در اصطلاح هاشمیان تشکیل میدادند، برخی از این شهدا با شاخصهای ویژه، نامشان در تارک تاریخ ثبت و به یادگار مانده است. شاخصهای به نام قرآن که زندگی هر یک از ایشان را تا پیش از نائل شدن به مقام شهادت در عاشورای حسینی، به واسطه انس و قرابت با کلام وحی، متفاوتتر از سایر شهدا کرده است.
تأثیر قرآن در زندگی این افراد موجب شده است تا هر زمان به مرور مقاتل عاشورا میپردازیم، هر نوبت به محض رویارویی با نام این افراد، درنگی بیشتر در رفتار و سکناتشان داشته باشیم.
یکی از این شهدا که در روز عاشورا، به واسطه انس با قرآن و بهرهمندی از آموزههای آن حضوری بابصیرت داشت، «حبیب بن مظاهر» بود که در برخی از کتب تاریخی و مقاتل نام وی «حبیب بن مظّهر» ذکر شده است اما مظاهر مصطلح بوده و شهره بیشتری دارد.
حبیب بن مظاهر از جمله زعمای کوفه بود؛ فردی اصالتاً از قبیله بنیاسد که سابقه درخشانی در حب به خاندان عصمت و طهارت داشتند؛ مردی سالخورده که روزگار پیامبر را درک کرده هر چند ایشان را ملاقات نکرده بود که براین اساس روز عاشورا سنی 75 سال و بعضاً 90 سال هم برای وی ذکر کردهاند.
با توجه به اینکه تاریخ تولد او 14 سال پیش از هجرت عنوان شده است پس با احتساب سال 61 که واقعه عاشورا رخ داد، به نظر میرسد که 75 ساله بودن حبیب بن مظاهر قریب به واقعیت باشد. او دوران پیامبر اسلام را درک کرده بود هر چند که به ملاقات با ایشان نائل نشده بود و به همین دلیل بنا بر گفته برخی کارشناسان در زمره صحابی آن حضرت محسوب نشده و از تابعین به شمار میرود.
حجتالاسلام و المسلمین کاظم ارفع؛ کارشناس و نویسنده حوزه اسلامی البته نظر دیگری دارد؛ او میگوید: رسول خدا(ص) به حبیب علاقه داشت. وقتی حبیب کودک بود، با امام حسین(ع) همبازی و با آن حضرت انس گرفته بود. یک روز پیامبر(ص) او را در حال بازی با امام حسین(ع) دید و پیشانیاش را بوسید و فرمود: «تو را دوست دارم، چون فرزندم حسین را دوست داری.»
وی از جمله بزرگان کوفه است که پس از مرگ معاویه از بیعت با یزید خودداری کردند و برای امام حسین(ع) نامه نوشتند و ایشان را برای قیام برضد امویان به کوفه دعوت کردند هر چند که یکی همچون حبیب به عهد خود وفادار ماند و دیگران چون سلیمان و رفاعه دست از یاری امام حسین(ع) برداشتند که البته بعدها در قامت توابین به خونخواهی حسین(ع) برخاستند که دیگر فایدهای نداشت و ایشان امام زمانشان را نصرت ندادند.
علیاکبر رائفیپور در این باره میگوید: یکی از کسانی که امام حسین(ع) را دعوت میکند حبیب بن مظاهر است. پیرمرد سالخوردهای که از معتمدین شهر کوفه و از جمله مریدان و دلدادگان خاندان عصمت و طهارت(ع) است. حبیب نامه پاسخ امام را دریافت میکند که ایشان با این عبارت این پیرمرد را خطاب قرار میدهد: مِنَ الغریب الی الحبیب... که البته این نامه زمانی به دست حبیب میرسد که مسلم به شهادت رسیده و کوفه در محاصره است و او باید مخفیانه خود را به امام حسین(ع) برساند.
زمانی که این نامه به دست حبیب میرسد از جمله کسانی که او را بسیار تشویق می کند تا به اردوگاه امام حسین(ع) عازم شود، همسر حبیب است با این قصد که او نباید امام زمانش را تنها بگذارد و حبیب هم در پاسخ به او چنین میگوید که می روم حتی اگر محاسنم به خون گلویم رنگین شود.
حبیب در دوران خلافت امام علی(ع) در کوفه جزء گروهی موسوم به شرطةالخمیس بود؛ گروهی مسلح و گوش به فرمان حضرت علی(ع) که منویات آن حضرت را در امور مربوط به شهر کوفه و اجرای حدود الهی به عهده داشتند ضمن آنکه در اغلب جنگهای امام علی(ع) از جمله جمل، صفین و نهروان حضور داشت.
از جمله نکات قابل تأمل در شخصیت حبیب باید به این نکته اشاره کرد که او توسط شخص حضرت علی(ع) به علم منایا و بلایا آگاه شده بود؛ علمی که آدمی را به امور و اتفاقاتی که در آینده امکان وقوع آنها وجود دارد، آگاه میسازد و به همین خاطر است که او سالها پیش از واقعه عاشورا، یک بار در حضور میثم تمار نسبت به آنچه که در آینده در انتظارشان است یکدیگر را مطلع میسازند.
حجتالاسلام ارفع در این باره میگوید: حبیب دوستی دیرینه با میثم تمار داشت، یک بار در ملاقات این دو با یکدیگر هر کدام خبر از چگونگی مرگ آن دیگری داد و ابتدا حبیب گفت: «شیخی را میبینم که نزدیک دارالرزق کدو میفروشد. او را به دلیل محبت نسبت به پیامبر خدا و اهل بیت(ع) به صلیب و دار آویختهاند. بعد از آن درحالیکه از چوبه دار آویزان است شکمش را پاره میکنند.» و آنگاه میثم نیز اینگونه پاسخ داد: «من هم مردی سرخ و سفید را میبینم که دو لگام به دهانش زده میشود. او برای یاری فرزند دختر رسول خدا(ص) خارج میشود. پس کشته میشود و سرش را در کوفه میگردانند.»
دلیل تمامی این فضائل و مناقبی که در ارتباط با حبیب بن مظاهر ذکر میشود بدان خاطر است که قلب او مالامال از نور قرآن و او قرآن را به طور کامل از حفظ بوده است و در کوفه جلسات متعدد قرآن برگزار کرده و انس او با قرآن تا بدانجاست که گفته میشود به فرموده امام حسین(ع) هر شب یک ختم قرآن داشته است.
حبیب بعد از شهادت امام علی(ع) هم لحظهای در همراهی با امام حسن(ع) تردید نکرد و علیرغم خدعه و نیرنگهای بیشماری که معاویه در پی معاهده صلح با آن حضرت به خرج میداد و زندگی را برای امام حسن(ع) و یاران آن حضرت در تنگنا و فشار قرار داده بود، همچنان وفادار ماند.
در ماجرای بیوفایی مردم کوفه نسبت به امام حسین(ع) علیرغم نامههایی که برای آن حضرت نوشته و ایشان را به کوفه دعوت کرده بودند، حبیب وقتی اوضاع کوفه را به واسطه رعب و وحشتی که ابنزیاد در این شهر به راه انداخته بود و حلقه محاصره برای عدم ورود و خروج افراد به شهر تنگ و تنگتر میشد چارهای جز خروج مخفیانه و پیوستن به کاروان امام حسین(ع) ندید و به همین دلیل به همراه مسلم بن عوسجه توانست خود را به اردوی امام حسین ملحق کند؛ اقدامی که روز هفتم محرم واقع شد.
او که از جمله بزرگان قبیلهای که به آن تعلق داشت محسوب میشد وقتی در مواجهه با کاروان امام حسین(ع) مردان جنگی ایشان را اندک دید لذا از امام حسین(ع) خواست تا با مراجعه به قبیلهاش که در نزدیکی دشت کربلا سکونت داشتند آنها را نیز به یاری بطلبد که با موافقت امام(ع) این کار را انجام داد اما عمر سعد با فرستادن نفراتی مانع از پیوستن آنها به امام حسین(ع) شد.
اشاره شد که بنیاسد سابقه درخشانی در اثبات حب خود به خاندان عصمت و طهارت داشتند؛ نقل است که پس از واقعه کربلا، پس از چند روزی که ابدان مطهر شهدا بر زمین مانده بود، ایشان با راهنمایی امام سجاد(ع) نسبت به تدفین اجساد اقدام کردند.
حبیب در موکول کردن جنگ به روز عاشورا نقش مؤثری ایفا کرد، چون عمر سعد تصمیم گرفته بود تا جنگ را در تاسوعا به انجام رسانده و کار را یکسره کند اما هیئتی از جانب امام حسین(ع) که حبیب نیز جزئی از آنها بود، وارد مذاکره شدند و یک روز دیگر مهلت خواستند.
در پرداختن به ماجرای بریر بن خضیر دیگر قاری قرآن و یاور امام حسین(ع) در روز عاشورا اشاره شد که او شب عاشورا هنگام عبور از جلوی خیمه امام حسین(ع) متوجه نگرانی حضرت زینب(س) شد از اینکه یاران آن حضرت تنهایش بگذارند. او موضوع را با حبیب در میان گذاشت و به اتفاق بریر و تنی چند از یاران با حضور در خیمه امام حسین(ع) به ایشان اطمینان دادند که لحظهای از یاری او دست برنخواهند داشت با وجود آنکه او از جمله افرادی در کاروان امام حسین(ع) بود که همچون برخی نظیر عباس بن علی(ع) اماننامه دریافت کرد اما هیچگاه حاضر به ترک و تنها گذاشتن امام حسین(ع) نشد.
وی در روز عاشورا از سوی امام فرماندهی جناح چپ سپاه انگشتشمار اباعبدالله(ع) را به عهده داشت و در زمان اقامه نماز ظهر عاشورا از سوی امام حسین(ع) و برخی از یاران، نقش مؤثری در نگهبانی از صفوف نمازگزاران داشت و پس از مجاهدتی کمنظیر و بر اساس منابع تاریخی هلاکت 62 تن از سپاه کوفی، توسط بدیل بن صریم عقفانی به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
بنی اسد جسد بی سر زعیم و بزرگ خود را جایی در فاصله یکصدمتری مدفن امام حسین(ع) به خاک سپردند؛ مکانی که اکنون در رواق اصلی مضجع نورانی امام حسین(ع) دارای ضریحی مستقل است و هر عاشق دلسوختهای که قصد تشرف به زیارت ضریح امام حسین(ع) را داشته باشد ابتدا سر راه باید حبیب را زیارت کند؛ پیرمردی که تا لحظه شهادت بزرگترین افتخارش نگهبانی و پاسداری از حریم اهل بیت(ع) بود.
منابع:
کتاب شهیدان جاوید ـ مرضیه محمدزاده
انتهای پیام