به گزارش ایکنا از زنجان، امام صادق(ع) فرمود: «تاسوعا روزی است که حسین(ع) و اصحاب او در کربلا محاصره شدند و سپاه شامیان بر ضد آنان گرد آمدند. ابن زیاد و عمر سعد از فراهم آمدن آن همه سوار خوشحال شدند و آن روز، حسین(ع) و یارانش را ناتوان شمردند و یقین کردند دیگر برای او یاوری نخواهد آمد و عراقیان او را پشتیبانی نخواهند کرد».
یکی دیگر از وقایع روز تاسوعا ورود شمر به کربلا است. شمربن ذیالجوشن که در دشمنی به اهلبیت(ع) پیش قدمتر از دیگران بود و با حرارت ویژهای در واقعه کربلا حضور یافت، نامه شدیداللحن عبیدالله را در روز نهم ماه محرم به دست عمربنسعد رساند و او را از منظور عبیدالله باخبر کرد.
پسر سعد که نسبت به صلح با امام حسین (ع) خوشبین و در این راه تلاش زیادی کرده بود، یکباره در برابر نامه عبیدالله قرار گرفت و راه گریزی برای خود نیافت. او یا باید با امام حسین(ع) نبرد میکرد و یا فرماندهی را از دست میداد و برای همیشه از دستیابی به حکومت ری محروم میشد.
حب ریاست و هوای نفس، چنان بر وی غلبه یافته بود که بدون در نظر گرفتن قیامت و موقعیت دینی و اجتماعی امام حسین(ع) و قرابت وی با پیامبر(ص) راه نخست را انتخاب کرد و با این نیت که میتوان امام حسین(ع) را به شهادت رساند ولی پس از آن توبه کرد و در پیشگاه جدش محمد درخواست بخشش کرد، ولی اگر حکومت ری را از دست میداد، هرگز به آن نمیرسید، پس تصمیم گرفت که فرمان عبیدالله را اجرا و با امام حسین(ع) به نبرد بپردازد. به همین جهت سپاهیانش را آرایش داد و آنان را آماده حمله کرد.
شمر که فرمانده پیادگان قشون عمربنسعد و از عناصر کلیدی و پلید واقعه کربلا بود، عصر روز تاسوعا، اماننامهای از عمربن سعد برای چهار فرزند رشید و دلاور امالبنین یعنی عباس، عبدالله، جعفر و عثمان از برادران پدری امام حسین(ع) آورد تا آنان را از سپاه خداجوی و حقیقتطلب جدا سازد.
حضرت عباس، بزرگترین آنان بود و از شهرت بهسزایی برخوردار بود. وی به خاطر جمال زیبا، قامت موزون، دلاوری، غیرت و شجاعت بیمانندش، به «قمربنیهاشم» معروف شده بود. امالبنین از قبیله بنیکلاب بود که شمربن ذیالجوشن نیز به همین تبار انتساب پیدا میکرد. بدین جهت در عصر تاسوعا به نزدیکی خیمهگاه امام حسین(ع) آمد و با صدای بلند فریاد زد: خواهرزادگانم کجایند؟ امام حسین(ع) که منظور شمر را دانسته بود، به برادران خود فرمود: پاسخ شمر را بدهید. اگر چه او فاسق است و لیکن با شما قرابت و خویشی دارد.
حضرت عباس به همراه سه برادر خود نزد شمر حاضر شدند و از او پرسیدند: حاجت تو چیست؟ شمر گفت: شما خواهرزادگان من هستید، بدانید تا ساعتی دیگر شعلههای جنگ برافروخته شده و از یاران حسین کسی زنده نمیماند. من برای شما اماننامهای از عمربنسعد آوردم. شما از این ساعت در امان هستید، مشروط بر اینکه دست از یاری برادرتان بردارید و سپاهش را ترک کنید.
حضرت عباس بر او بانگ زد: بریده باد دستهای تو و لعنت خدا بر تو و اماننامهات. ای دشمن خدا، ما را دستور میدهی که از یاری برادر و مولایمان دست برداریم و سر در طاعت ملعونان و فرزندان ناپاک آنان درآوریم. آیا ما را امان میدهی ولی برای فرزند رسول خدا امانی نیست؟
روز نهم محرم امام حسین(ع) و یارانش در محاصره نیروهای کوفه بودند. اين روز روزی بود که آب را روی اهلبیت(ع) و یاران امام بسته بودند. اهلبیت(ع) بهخاطر آب در تنگنا بودند. راهها همه تحت کنترل بود تا کسی به امام نپیوندد. تهدیدهای سپاه «عمر سعد» جدیتر و حالت تهاجمی آنان به سوی خیمهها بیشتر شده بود.
از دیگر وقایع روز تاسوعا حمله لشکر عمر سعد به خیمههای آلحسین(ع) بود. عمربن سعد، پس از دریافت نامه عبیداللهبن زیاد در عصر تاسوعا بدون هیچگونه اخطار قبلی و با دستپاچگی تمام، فرمان حمله عمومی به سوی خیمههای امام حسین(ع) را صادر کرد.
امام در این هنگام خیل عظیم سپاهیان دشمن را در روبروی خیمههای خود مشاهده کرد. آن حضرت بلادرنگ برادرش(ع) عباس را طلبید و وی را به همراه ۲۰ تن از یاران فداکارش همچون زهیربن قین و حبیببن مظاهر به سوی سپاه دشمن فرستاد تا عمر بن سعد را ملاقات کرده و علت آتشافروزیهای بیحاصل آنان را جویا شود.
حضرت عباس(ع) به همراه یاران امام به سپاهیان دشمن نزدیک شد و از سرکردگان آنان پرسید: منظور شما از این حرکت بیجا و غوغاها چیست؟ آنان پاسخ دادند: از امیر عبیداللهبنزیاد فرمان آمده که باید بر شما عرضه کنیم و آن این است که یا در طاعت او درآیید و با وی بیعت کنید و یا آماده نبرد سرنوشتساز باشید!