به گزارش ایکنا، نشست معرفی و نقد کتاب «روشهای تفسیری»، تألیف حجتالاسلام والمسلمین سیدرضا مؤدب، عضو هیئت علمی دانشگاه قم و محمدرضا عزتی فردویی مدرس دانشگاه قم، امروز یک آذر با سخنرانی مؤلفان و همچنین قاسم پورحسن، عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبایی(اینجا بخوانید) و حجتالاسلام والمسلمین محمدعلی تجری عضو هیئت علمی دانشگاه قم برگزار شد.
در ادامه متن سخنان حجتالاسلام محمدعلی تجری را میخوانید؛
این کتاب دارای مزایای متعددی است؛ از جمله اینکه در هر درس، به مفهومشناسی، پیشینه مباحث، بررسی آسیبها و معرفی مهمترین تفاسیر در هر روش یا گرایش پرداخته شده است. از مزایای دیگر این کتاب این است تا حدود زیادی قلم نویسندگان روان است؛ هرچند که ادیبانه و بینیاز از ویرایش و بهسازی عبارات در برخی موارد نیست. استناددهی نیز از امتیازات این کتاب است که در جایجای آن مطالبی که از منابع دیگران اخذشده ارجاع داده شده است.
نخست اینکه، عنوان کتاب، روشهای تفسیری است و در اینجا روشهای گوناگون تفسیری مانند: قرآن به قرآن و همچنین گرایشهای مختلفی مطرح شده است. مؤلفان محترم در آغاز، هریک از این روشها را تعریف کردهاند اما به نظر بنده در مواردی تعریفهایی که ارائهشده دقیق نیست و قابل خدشه و مناقشه است؛ چهاینکه در برخی موارد، تعاریف یکسان و یکدست نیست؛ برای نمونه در صفحه هشتم کتاب و در تعریف روش تفسیری قرآن به قرآن و بعد قرآن به روایت و قرآن به عقل، تعریفی که ارائه کردهاند این است: «مقصود از تفسیر قرآن به قرآن، تفسیر قرآن به وسیله قرآن است که در آن، هر آیهای به کمک و استناد به آیات دیگر؛ اعم از آیات آن سوره یا آیات دیگر سورهها تفسیر شود».
اینکه به تعریف پرداختهاند کار خوبی است اما آیا تعریف روش قرآن به قرآن این است که مفسر در هر آیهای برای فهم آیه از آیات دیگر کمک بگیرد؟ در حقیقت، در مهمترین کتابهای تفسیری قرآن به قرآن اینطور نیست که در هر آیهای چنین باشد و اصلا زمینه چنین کاری هم فراهم نیست. البته مراد نویسندگان روشن است که آیات قرآن به صورت فیالجمله را لحاظ کردهاند اما میگویند در این روش از آیات دیگر استفاده میشود. اگر این تعریف مدنظر آنهاست، در جاهای دیگر میبینیم تعریف متفاوت میشود که نتیجه را متفاوت میکند و برخی از ایراداتی که در مورد تفسیر باطنی و عرفانی که به کتاب وارد است نیز به دلیل منقحنبودن تعاریف است و تعریف، دقیقاً روشن نیست و از اینرو خلطهای زیادی هم صورت گرفته است.
مؤلفان در چند صفحه بعد میگویند: «تفسیر قرآن به قرآن، تفسیری است که مهمترین منبع تفسیری آن قرآن است». این تعریف با تعریف قبلی تفاوت زیادی دارد و این تعریف برگرفته از کتاب آقای بابایی است که گفته است اگر مفسر حداکثرِ استفاده را از یک منبع داشته باشد، روش او نیز بر همان اساس تعیین میشود. از اینرو، اگر مفسر گاهی از روایات استفاده کرده، نباید به روش تفسیری او عنوان روایی بدهید. در صفحه هشت آمده که «مفسر باید در تفسیر آیات از قرآن استفاده کند». در این صورت بسیاری از تفاسیر، قرآن به قرآن میشوند؛ چون فیالجمله از آیات دیگر استفاده کردهاند؛ بنابراین طبق تعریف اول، روش بسیاری از تفاسیر، قرآن به قرآن است اما طبق تعریفی که در ادامه ارائه دادهاند نوشتهاند: «تفسیر قرآن به قرآن، تفسیری است که بیشترین استفاده از قرآن را کرده باشد»، از اینرو باید تکلیف روشن شود.
توجه کنید که اینها تفاوت در عبارات نیست، بلکه تفاوتش در اشتباهاتی است که در جدول آمده است. همین ایراد در روش تفسیر روایی هم وارد است. در تعریف روش تفسیر روایی آمده است: «مراد از روش تفسیر روایی، تفسیر قرآن با استناد به روایات و سنت معصومان است». طبق این تعریف نیز بسیاری از تفاسیر روایی میشوند و تفسیر نمونه هم که برای عموم است و گاهی از روایات استفاده کرده، با این وصف تفسیر روایی میشود. در حالی که در صفحه بیست و چهار و بیست و هفت میگویند: «تفسیر روایی تفسیری است که مهمترین منبع آن، روایت است». در مورد تفاسیر عقلی نیز در صفحه هشت آمده که «مقصود از روش تفسیر عقلی، تفسیر قرآن با استناد به درک عقل است؛ چنانکه مراد الهی با عقل برهانی و اکتسابی آشکار شود». بنابراین در اینجا میگویند اگر مفسر از عقل برهانی استفاده کند تفسیر او تفسیر عقلی است اما در صفحات بیست و چهار و بیست و هفت میگویند: «تفسیر عقلی تفسیری است که از عقل بیشترین استفاده را کند». بنابراین، مؤلفان در ارائه تعریف دقیق نبودهاند و این رویه پیامدهایی دارد.
مورد دیگر هم در صفحه هفت است که تعریف خاص و عام روش تفسیری را آوردهاند و به نظر بنده تفاوت خاصی بین این دو تعریف نیست. در تعریف روش خاص تفسیری آوردهاند: «روش تفسیری به معنای فرایندی است که مفسر آن را در فهم آیات دنبال میکند و اختلاف در آن سبب تفاوت در فهم آیات میشود». پس در روش تفسیری به معنای خاص، مفسر از یک مسیر برای فهم آیات استفاده میکند و یک راه مشخصی را میرود که گاهی قرآن است و گاهی روایات و گاهی عقل. در تعریف عام روش تفسیری میگوید: «راهکاری است که مفسر برای فهم و آشکارکردن معنا و مقصود آیات قرآن بیان میکند». در اینجا معنای عام را راهکار آورده است و در آنجا از مسیر استفاده کرده بود. حال پرسش این است که آیا این تمایز بین تعاریف عام و خاص است؟ بنابراین در این زمینه باید دقتهای بیشتری صورت بگیرد.
نکته دیگر دقیق نبودن برخی از اقسامی است که برای روشهای تفسیری برشمرده شده است. در صفحه نهم کتاب آمده است که روش تفسیر اجتهادی قسیم روش قرآن به قرآن، روش قرآن به روایت و روش قرآن به عقل است اما این درست نیست. روش اجتهادی، مَقسم است و اقسامی دارد؛ یکی از آنها اجتهادیِ قرآن به قرآن دیگری اجتهادیِ قرآن به روایت و دیگری اجتهادیِ قرآن به عقل است که اینها اقسام آن مقسم هستند؛ پس در تقسیمبندی هم به نظر میرسد باید دقتهای بیشتری انجام شود.
در نتیجه دقیق نبودن تعاریف روشها، در برخی موارد خَلطهایی بین روش و گرایش صورت گرفته است. همچنین در مورد گرایش علمی نیز باید بگویم که مؤلفان به درستی گفتهاند اگر مفسر از منبع خاصی استفاده کند، استفاده او از آن منبع روشش را تشکیل میدهد. حال سؤال این است که آیا تفسیر علمی روش است یا گرایش؟ براساس نظر مؤلفان که درست هم هست گفتهشده که اگر دستاوردهای علوم تجربی منبعی برای استفاده از آیات باشد، روش علمی است. اما در جای دیگری از کتاب گفتهشده که جایی که از علوم تجربی به عنوان یک منبع استفاده میشود، گرایش علمی است. از اینرو تعاریف باهم سازگاری ندارند و باید در این زمینه دقتنظرهای بیشتری صورت میگرفت.
انتهای پیام