سؤال کرد نشانی کجاست؟ گفتم: خیابان ایثار، کوچه شهید کاوه و بعد سکوت کردم و در دل گفتم همان کاوهای که فاتح کردستان بود، همان شیرمردی که کسانی که چشم ناپاک به میهن داشتند برای سرش جایزه تعیین کرده بودند.
چند خیابان آنطرفتر جوانی از پیر مویسپید پرسید ببخشید خیابان روبهرو خیابان شهید چمران است؟ پیرمرد نگاهی به جوان انداخت و با تأیید گفت بله پسرم، خیابان شهید چمران است و به راه خود ادامه داد درحالیکه در دل میگفت این خیابان چه نام زیبا و پرمعنایی دارد.
همنام فرماندهای که میگفت آن زمان که طبل جنگ نواخته میشود مردان از نامردان شناخته میشوند پس ای شیپورها! بنوازید و مردان را از نامردان تشخیص دهید. خسته به سمت خانه میرفت. کوچهها را یکی پس از دیگری طی میکرد تا رسید به کوچه شهید ناصری.
حالا به خانه رسیده بود جایی که نهایت آرامش را بههمراه داشت. میخواست زنگ خانه را بزند اما دوباره چشمش به نام کوچهشان افتاد. با خودش گفت این همان شهیدی است که در مزارشریف افغانستان به دست تروریستهای طالبان به جمع کسانی پیوست که خداوند در وصفشان گفته زندهاند و نزد پروردگارشان روزی میخورند.
راستی تا به حال اندیشیدهایم که از گذرگاه نام کدام شهید است که با آرامش به خانه میرسیم. شهیدی که نامش کوچه ما را آذینبندی کرده است. حتماً یک فرماندار نامآور نیست خیلی وقتها پسر همسایهمان بوده که از درس و دانشگاه زد و در قالب یک بسیجی ساده به جبهه رفت و حالا نامش سر در کوچه ماست یا پدری بوده که به عشق اعتقاداتش از همه داشتههای عزیز دنیایی مثل فرزند دست کشید و خاک وطن با خون او رنگ آزادی بهخود گرفت.
اما ای کاش وقتی نام کوچه و خیابانمان را به نام شهدا میگذاریم تصور نکنیم همه حققمان را درباره قهرمانان وطن ادا کردهایم که اگر چنین بیندیشیم، جفا کردهایم.
شهید برای آزادی ما همه چیزش و عزیزترین سهمش از دنیا یعنی جانش را داد حال انصاف است که تنها با نامگذاری یک کوچه خیابان یا مدرسه خیالمان راحت شود که در برابر سرفرازان میهن ادای تکلیف کردیم؟.
کاش هر بار که چشممان به نام کوچهای میافتد که مزین به نام شهید است، لحظاتی با خود بیندیشیم که این کدام شهید است که باگذر از نام او به خانه، اداره و هر جایی که هدفمان را در آن جستوجو میکنیم میرسیم.
حکیمه بهمنزاده/ خراسان جنوبی