روایتی از یک روز متفاوت در زیارتگاه شهدای هویزه
کد خبر: 4119692
تاریخ انتشار : ۱۶ بهمن ۱۴۰۱ - ۰۹:۳۳

روایتی از یک روز متفاوت در زیارتگاه شهدای هویزه

عروس و داماد در صدر مجلس روی صندلی‌هایشان نشسته‌اند و این یعنی عهدی آسمانی در زیارتگاه شهدای هویزه در حال رقم خوردن است.

مراسم عقد در جوار شهدای هویزهزیارتگاه شهدای هویزه در مناسبت‌های مختلف میزبان خیل عظیم علاقه‌مندان به سیره شهدا است و در ایام ولادت امیرالمؤمنین علی(ع) و اعیاد ماه رجب،‌ جوانان بسیاری خود را به این محل مقدس می‌رسانند. روز گذشته، 15 بهمن زیارتگاه شهدای هویزه شاهد مراسم عقد زوجی بود که زندگی خود را با برکت از سیره شهدا آغاز کردند. 

میلاد کریمی، دبیر ستاد فرهنگی زیارتگاه شهدای هویزه در یادداشتی که در اختیار ایکنای خوزستان، قرار داده است،‌ از حال و هوای این مراسم می‌گوید: 

سه ساعت از ظهر گذشته که کم‌کم مهمان‌ها پیدایشان می‌شود. داماد، طلبه است و این را از ترکیب حاضران می‌توان فهمید. طلاب جوان و اساتید حوزه زودتر آمده‌اند تا به قدر کافی برای زیارت شهدا فرصت داشته باشند. حجت‌الاسلام برهانی،‌ رئیس اداره تبلیغات اسلامی هویزه و از روحانیون جوان و فعال منطقه زودتر از دیگران رسیده است. بعد از مختصر احوال‌پرسی سریع می‌رود سراغ معرفی داماد و اینکه از طلاب جوان و فاضل هویزه است و در حوزه علمیه آیت‌الله نظافت مشهد درس می‌خواند.

طولی نمی‌کشد که دیگر دعوتی‌ها هم از راه می‌رسند؛ مهمان‌های عروس و داماد دور تا دور روی زمین و در کنار قبور مطهر شهدا نشسته‌اند و بی‌شک متفاوت‌ترین مجلس عروسی‌شان را تجربه می‌کنند، تعدادشان زیاد نیست، خانم‌ها یک طرف و آقایان طرف دیگر.

سمت خانم‌ها و در کنار مزار شهید علم‌الهدی را سفره عقد چیده‌اند؛ طوری که مزار سیدحسین درست وسط سفره قرار گرفته و این یعنی شهدا تا ابد در زندگی ما خواهند بود.

به یکی از رفقا می‌گویم اگر عکس این صحنه را خانواده شهید علم‌الهدی ببینند احتمالاً ناراحت می‌شوند؛ مخصوصاً خواهرها که حتماً خیلی دوست داشتند حسین را در رخت دامادی پای این سفره ببینند. سیدحسین تا قبل از شهادت واسطه چند ازدواج بوده، اما خودش...

پایین دست زیارتگاه را هم دکوری زده‌اند جمع و جور با پارچه ساتن سفید و بادکنک‌آرایی به رنگ پرچم و تصاویری از حاج قاسم سلیمانی و ابومهدی المهندس.

مولودی‌خوانی کربلایی حسین طاهری با صدای بلند پخش می‌شود و دختربچه‌ها سرخوشانه با لباس عروس‌های سفید و صورتی‌شان بین قبور شهدا چرخ می‌زنند. مجری مراسم پشت بلندگو می‌رود و تبریک و خوشامد می‌گوید و قاری را دعوت می‌کند برای تلاوت مجلسی قرآن کریم.

قرآن که تمام می‌شود نوبت به حجت‌الاسلام هاشمی، مدیر سابق حوزه‌های علمیه هویزه و حمیدیه می‌رسد. استاد هم به عربی سخن می‌گوید، اما این قسمتش را متوجه می‌شوم که شعار ما در مقابل استکبار، نه تسلیم و نه سازش است؛ اما در زندگی مشترک به زوج‌ها تأکید می‌کنیم هم به تسلیم و هم سازش...

بخش پر انرژی برنامه، اما شعرخوانی شاعر ممتاز منطقه است که بارها در سالگرد شهدای هویزه نیز حماسی شعر خوانده است. اینجا هم اشعارش حاضران را به وجد می‌آورد، اما جوان‌ها به همان کف‌زدن بسنده می‌کنند.

حالا دیگر عروس و داماد در بالای مجلس روی صندلی‌هایشان که دور تا دورش با پارچه سفید و تور پوشیده شده نشسته‌اند و این یعنی لحظه عهد آسمانی نزدیک است.

حاج آقا هاشمی همراه یک روحانی دیگر نزد عروس و داماد می‌روند. از تور سفید و کله‌قندهایی که بر سر عروس و داماد می‌سابند خبری نیست. نمی‌دانم عاقد چند بار می‌پرسد؟ اما همین که صدای صلوات بلند می‌شود یعنی عروس خانم با اجازه بزرگ‌تر‌ها و شهدا «بله» را گفته است.

نوبتی هم که باشد نوبت هدایاست. حلقه‌ها که رد و بدل می‌شود؛ خانم حکیم‌زاده؛ همسر تنها مهندس شهید کربلای هویزه محمد بهاءالدین، جلو می‌رود و هدیه‌های متبرک شهدای هویزه را تقدیم عروس و داماد می‌کند.

یک پرچم ایران که حداقل یک سالی را همسایه مزار مطهر شهیدان هویزه بوده است؛ یک جلد قرآن و یک جلد نهج‌البلاغه که سفارش سیدالشهدای کربلای هویزه سیدمحمدحسین علم‌الهدی است؛ دسته‌ای از گل‌های سرخ و هدیه‌ای دیگر که برکت زندگی عروس و داماد باشد.

سیدحسین، جرعه‌نوش نهج‌البلاغه بود و مگر می‌شود در چنین مراسمی این خاطره از او که دامادشان نقل می‌کند را فراموش کرد: «سال 55 بود و تازه با خواهرش ازدواج کرده بودم، از ما کوچکتر بود. همان اوایل یکبار که به خانه ما آمده بود به من و خواهرش گفت: سعی کنید روزی یک صفحه نهج‌البلاغه بخوانید».

اینجا هویزه است تنها جایی که مقتل و مدفن شبیه‌ترین شهدای دفاع مقدس به کربلای اباعبدالله(ع) است و حالا در روز ولادت مولای متقیان، میعادگاه «محمدعلی بوعذار» و همسرش شده که شاید با وجود مخالفت برخی اطرافیان می‌خواستند مراسم عقدشان ساده و صمیمی، در جایی برگزار شود که به فرمایش رهبر عزیز انقلاب: «روزى، جمعى از بهترین جوانان و پاکیزه‌ترین عناصر مؤمن و خالص و صالح ما، با غربت به خاک افتادند و شربت شهادت نوشیدند. آن روز، کسى گمان هم نمى‌کرد که به این زودى، این شهداى عزیز و غریب، این‌طور جاه و جلال معنوى پیدا کنند و مردم از راه هاى دور و نزدیک به زیارتشان بیایند. اما خداى متعال اراده کرد و آنچه گمان نمى‌رفت، تحقّق پیدا کرد و آنچه دور مى‌نمود، نزدیک شد. امروز گنبد و بارگاه و دستگاه معنوى این شهیدان، وسیله‌اى براى توجه دلها به قدرت لایزال پروردگار عالم است».

محمدعلی و همسرش با اینکه مثل شهدای هویزه جوانند، اما این صحبت‌های آقا را خیلی خوب فهمیده‌اند.

مراسم به انتها رسیده و بازار عکس یادگاری داغ داغ است؛ از فرصت استفاده می‌کنم تا کمی بیشتر با آقا داماد آشنا شوم: «من طلبه پایه 5 حوزه علمیه حضرت مهدی(عج) مشهد مقدس هستم. اهل هویزه‌ام و از بچگی با شهدای هویزه و این مکان مقدس آشنا شدم. در این سال‌های انس با شهدا چیزهای ارزشمندی از شهید علم الهدی و شهید ابراهیم هادی گرفته‌ام و خودم را مدیون‌شان می‌دانم؛ برای همین هم خواستم به رسم قدرشناسی یکی از بهترین روزهای عمرم را در کنارشان رقم بزنم و همیشه در خدمت شهدا باشم».

از محمدعلی می‌پرسم: عروس خانم با تصمیمت مشکلی نداشت؟ صادقانه جواب می‌دهد: «واقعیتش را بخواهید در فرهنگ و آداب و رسوم شهر ما برگزاری مراسم به این صورت مرسوم نیست و طبیعی است که مخالفت‌هایی وجود داشته باشد، اما خب در نهایت ایشان قبول کرد و الان خوشحال است».

می‌گویم خودت بهتر می‌دانی یکی از زمان‌های استجابت دعا پای سفره عقد است؛ جوان‌ها را فراموش نکن؛ با خنده می‌گوید: «ان شاءالله به حق شهدا همه مجردها داماد شوند. دعا می‌کنم جوان‌ها قدر شهدا را بدانند؛ چون واقعاً امنیت این مملکت مرهون زحمات 8 سال دفاع مقدس است. اگر حق شهدا را ادا نکنیم در قبالشان ظلم کرده‌ایم». برایشان خوشبختی آرزو می‌کنم، اما حرفم را قطع می‌کند و با ذوق می‌گوید: «می‌خواهم از همسر شهیدی که هدیه شهدای هویزه را به ما دادند تشکر کنم؛ مراسم عقدمان یک طرف؛ این هدیه هم یک طرف».

انتهای پیام
captcha