به گزارش ایکنا، جلسه دوم ماه رمضان برنامه درسهایی از قرآن رمضان 1400 با سخنرانی حجتالاسلام والمسلمین محسن قرائتی پنجشنبه، 26 فروردینماه ۱۴۰۰، با موضوع «دلایل امکان معاد» از شبکه اول سیما پخش شد. این برنامه، طی ماه رمضان هر شب پخش میشود. در ادامه مشروح این برنامه را میخوانید؛
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین بعدد ما أحاط به علمه
اللهم صل علی محمد و آل محمد، الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی
سلام علیکم و رحمة الله. بحثمان بین بیست و پنج دقیقه تا سی دقیقه تقریباً موضوع معاد است. هر چیزی که خواسته بشود واقع شود سه تا شرط دارد: شرط شدن یک چیز، سه چیز است. معاد، شدنی است یا نه؟ میشود دومرتبه مردهها زنده بشوند یا نه؟
موضوع معاد است. شرط شدن سه چیز است:
1- امکان، امکان شدن باشد؛
2- دلیل شدن باشد؛
3- مانع شدن نباشد.
روی این سه تا میخواهیم صحبت کنیم.
خواب، نمونهای از مرگ کوتاه
یک- چیزی که بنا است بشود، سه تا شرط دارد. اول باید امکان داشته باشد. امکان دارد بشود؟ بله. چهجوری مرده زنده میشود؟ همینطوری که از خواب بیدار میشود. چهطور انسان میمیرد؟ همانطوری که میخوابد میمیرد، همانطوری که بیدار میشود. این امکانش است.
دو- میشود؟ بله. امکان دارد؟ بله. چه جوری؟ همانطور که درختهای خشک پاییز، بهار سبز میشود، برگ زرد میریزد، سبز میشود. امکان هست. شما الآن هر چیزی که و لذا قرآن «کذلک» گفته، یعنی ببینید نمونهاش است، «كَذلِكَ النُّشُورُ» (فاطر/ 9) آیهی قرآن است. «كَذلِكَ النُّشُورُ» یعنی همانطور هست، آیه در دستتان هست، بلند بگویید:
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
«كَذلِكَ النُّشُورُ» (فاطر/ 9)
«نُشور» یعنی همینطور از زمین برمیخیزد. آیهای دیگر داریم «كَذلِكَ الْخُرُوجُ» (ق/ 11) هم در قرآن است. هم «كَذلِكَ النُّشُورُ» در قرآن است، هم این آیه:
«وَ أَحْيَيْنا بِهِ بَلْدَةً مَيْتاً كَذلِكَ الْخُرُوجُ» (ق/ 11)
«كَذلِكَ الْخُرُوجُ»، «كَذلِكَ النُّشُورُ»، امکانش هست. «كَذلِكَ النُّشُورُ»، «كَذلِكَ الْخُرُوجُ». شخصی آمد نزد حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم یک استخوان مرده و پوسیده را آورد یک خورده فشارش داد و آردش کرد، پخشش کرد. گفت: «مَنْ يُحْيِ الْعِظامَ وَ هِيَ رَميم» (یس/ 78)
«عظام» استخوان پوسیدههایی که من آردش کردم، با فوت پخشش کردم، «مَنْ يُحْيِ» چه کسی این را احیا میکند؟
«قُلْ يُحْييهَا الَّذي أَنْشَأَها أَوَّلَ مَرَّةٍ» (یس/ 79) بگو همان که اول درست کرد، آن را هم درست میکند.
«كما تنامون تموتون» (تفسیر الصافی، ج 4، ص 18)، همینطور که میخوابید، میمیرید، همینطور که بیدار میشوید، زنده میشوید. پس امکان دارد. شرط اول امکان دارد. محال نیست. این یک.
بگو خب حالا امکان دارد، حتماً هم معاد هست؟ بنده امکان دارد یقهام را پاره کنم، اما حالا پاره هم میکنم؟ خیلی چیزها ممکن است ولی شدنی هم هست یا نه؟ میگوییم بله. دلیل هم میخواهد. دلیل اینکه مردم دو دسته هستند: یک عده خوبند و یک عده بد هستند:
«فَمِنْكُمْ كافِرٌ وَ مِنْكُمْ مُؤْمِنٌ» (تغابن/ 2) بعضی مؤمن هستند، بعضی کافر هستند، مردم دو دسته هستند. دنیا هم جزا نیست.
گاهی گوشمالیهایی هست اما جزا نیست. الآن مثلاً شما صدام را بگیری، چه چیزی جزایش را میدهی. یک تیر به مخش میزنی. این صدام را کشتی مال یک بچه هست، که کشت. حالا ما خیلی کلی حرف میزنیم وگرنه اینکه یک موی سر بسیجیهای ما به صد تا صدام میارزد. حالا مقامات معنوی آنها را حساب نمیکنیم، یک گلوله در مخ صدام میزنیم کشته میشود، خب این گلوله، مال یک گلوله بود، صدام چه قدر آدم کشته است؟!
در دنیا نمیشود. پیغمبر را جزا بده. چه میدهی؟ به پیغمبر اسلام صبحانه مثلاً عسل بده، ظهر فلان رقم غذا را بده، شب فلان غذا ر بده. قالی ابریشمی میدهی، دیگر از قالی ابریشمی که بالاتر نیست، هواپیمای شخصی میدهیم، استخر چه میدهی. اینها گیر یک آدم قمارباز هم میآید. در دنیا نه برای صدام چیزی داری که کیفرش کنی، نه برای پیغمبر چیزی داری جز عسل و خربزه و فرش و هلیکوپتر و این حرفها. دنیا چیزی نیست: «مَتاعُ الدُّنْيا قَليل» (نساء/ 77)
دلیل قیامت چه هست؟:
1- مردم دو دسته هستند؛
2- اینجا هم جزا نیست؛
3- خدا هم عادل است.
پس باید یک جایی جزا بدهد.
یک بار دیگر میگویم. به چه دلیل قیامت هست؟ دلیل ما: یک با سه تا مقدمه قیامت ثابت میشود:
- مردم دو دسته هستند:
«هَلْ يَسْتَوِي الَّذينَ يَعْلَمُونَ وَ الَّذينَ لا يَعْلَمُون» (زمر/ 9)
«أَ فَمَنْ كانَ مُؤْمِناً كَمَنْ كانَ فاسِقاً» (سجده/ 18)
«لا تَسْتَوِي الْحَسَنَةُ وَ لاَ السَّيِّئَةُ» (فصلت/ 34)
- مردم خوب و بد دارند. یک
- اینجا هم جزا نیست. دو
اصلاً مثلاً شما سردار سلیمانی را چهطور میخواهی جزا بدهی؟ نیستش که جزا بگیرد. خیلی از شهدای ما، یا همهی شهدای ما اصلاً دیگر وقتی شهید شدند نیستند تا دنیا جزایشان بدهیم. هم دنیا تنگ است، چیزی نیست، هم خودش نیست که دریافت کند، هم نمیدانیم چهقدر جزا بدهیم.
شما علامهی امینی، الغدیر را نوشته است. جزایش بدهی چه هست؟ ما نمیدانیم ممکن است کتاب الغدیر هزار سال دیگر افرادی را هدایت کند به غدیر خم، نمیشود حالا جزایش داد. یک کسی که هروئین میسازد نمیشود الآن اعدامش کرد، کافی نیست، این اعدام هروئینساز مال یک نفر جوانی است که نابود کرد، این ممکن است صد سال دیگر افراد جدیدی را معتاد به هروئین کند. پس باید تا آخر عمر دنیا صبر کنیم، همهی دنیا زیر و رو بشود، بساط دنیا جمع در هم پیچیده بشود، بعد ببینیم این الغدیر چند نفر را در چه قرنی هدایت کرد؟، تولید هروئین چند تا جوان را در آیندهها نابود خواهد کرد؟، گذشته و حال و آینده را روی هم حساب کنیم، بعد ببینیم حسابش چند میشود؟ یک کسی که چراغی را خاموش کرد، فرار کرد، نمیشود یک سیلی به او زد، بیا، تو چراغ را خاموش کردی، [زدن سیلی]. خب این همین. نگهش دارید چراغها روشن شود ببینیم چه حادثهای در تاریکی اتفاق افتاد؟
1- چند نفر از پلهها افتادند؟؛
2- چند تا آتش فرشها را سوزاند؟؛
3- چهقدر بشقاب شکست؟؛
4- چه قدر دلهره به وجود آمد؟؛
5- چه قدر بچهها در تاریکی ترسیدند، جیغ زدند؟؛
6- چند تا کفش تا به تا شد؟؛
یعنی یک کسی که لامپها را خاموش کرد نباید بگویی لامپ را خاموش کردی با انگشت شصت، من هم با انگشت زدم میزنم، تو گوشت، نخیر، باید صبر کنیم تا ببینیم که تا آخر خط «نَكْتُبُ ما قَدَّمُوا وَ آثارَهُم» (یس/ 12)، یعنی باید آثارش را هم بنویسیم که در اثر تاریکی چه آثاری داشت. در دنیا نمیشود جزا داد، چون تا آخر عمر دنیا نمیدانیم چه میشود، تا آخر دنیا نمیدانیم چه میشود.
آیا قیامت هست؟ بحثمان، بحث معاد است. آیا قیامت هست؟ بله. دلیل؟ دلیل اینکه هر چیزی که میخواهد بشود، سه تا شرط داشته دارد: اول باید امکان داشته باشد، دو باید دلیل داشته باشد، دلیل اینکه خدا عادل است، دنیا هم جزا نیست، پس باید یک جای دیگر جزا باشد، یکی هم مانع نباشد. گاهی وقتها مثلاً مانع است نمیشود. چه مانعی است برای قدرت خدا؟ در قرآن کلمهی «و لن یعجز» میترسم غلط بخوانم، کلمهی فارسیاش را بگویم، شما نمیتوانید خدا را عاجز کنید، یعنی هیچ قدرتی نیست که در مقابل قدرت خدا بتواند ارادهی خدا را پیچش را باز کند، هرگز. این دلایل وجود معاد. حالا.
یک قصهای در قرآن است، قصه عُزیر. آیهاش سه چهار سطر است ولی هر سطری هم یک قصهای دارد، من سعی میکنم بگویم. شما جمله به جمله بخوانید:
«أَوْ كَالَّذي مَرَّ عَلى قَرْيَةٍ وَ هِيَ خاوِيَةٌ عَلى عُرُوشِها» (بقره/ 259). صبر کنید. پیغمبری که میگویند عُزیر بود، این چرا عُزیر نگفته؟ خدا میخواهد بگوید قصه میخواهی بگویی لبش را بگو، نمیخواهد هی بگویی کی بود کی بود. حالا عُزیر بود یا هر کس. «مَرَّ عَلى قَرْيَةٍ» یکی از اولیای خدا از کنار قریهای «مَرَّ» مرور میکرد. سوار الاغ بود، دید که این قریه «خاوِيَةٌ عَلى عُرُوشِها»، «عروش» عرش، عرش یعنی سقف، سقف قریه، اتاقهایش سقفش آمده پایین، اصولاً یک جایی که خراب میشود اول سقف پایین میآید،پایههایش میماند، بعد از مدتی پایهها هم کم کم ریزش میکند روی سقف میافتد، این را میگویند «خاوِيَةٌ عَلى عُرُوشِها»، یعنی به قدری قریه خراب است، خرابی زیاد شده بود که پایههایش هم ریزش کرده بود، ریخت روی سقفش، «مَرَّ عَلى قَرْيَةٍ» پیغمبری عبور میکرد از کنار قریهای؛ «وَ هِيَ خاوِيَةٌ عَلى عُرُوشِها» قریه سقفهایش هم ریخته بود، پایههایش هم ریزش کرد ریخت روی سقفش، پرسید: «أَنَّى يُحْيي؟»
«قالَ أَنَّى يُحْيي هذِهِ اللَّهُ بَعْدَ مَوْتِها» (بقره/ 259)
«أَنَّى يُحْيي؟» چهطور این مردهها زنده میشوند؟ تا پرسید چه طور؟ خدا خودش و الاغش را مرگش داد:
«فَأَماتَهُ اللَّهُ مِائَةَ عامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ» (بقره/ 259)
«فَأَماتَهُ اللَّهُ مِائَةَ عامٍ» (بقره/ 259) صد سال اینها مُردند. پیغمبر روی الاغش مُرد، الاغش هم مُرد.
«ثُمَّ بَعَثَهُ» (بقره/ 259) سپس بعد صد سال زنده شد، از او پرسید: « قالَ كَمْ لَبِثْتَ» (بقره/ 259) چه قدر وقت هست اینجایی؟
گفت: «قالَ لَبِثْتُ يَوْماً أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ»(بقره/ 259)، یک روزی، نصف روزی.
گفت نخیر: «قالَ بَلْ لَبِثْتَ مِائَةَ عامٍ» (بقره/ 259) گفت: یک روز و نصفی نه، صد سال پیش آمدی، سؤال کردی، خدا به تو مرگ داد.
علم تجربی به قدری مهم است که میارزد یک پیغمبر صد سال بمیرد یک چیزی را تجربه کند. چه قدر ارزش علم مهم است، یک پیغمبر صد سال بمیرد یک چیزی بفهمد. خیلی مهم است.
آزمایش خود انسانها در این آیه هست. علمت زیاد میشود. بعضیها خیلی سریع میگویند ما فارغالتحصیل هستیم. شما مگر زن حامله هستید که فارغ شوید، فارغ مال زن حامله است، انسان هیچ وقت از تحصیل فارغ نمیشود. خدا به پیغمبرش میگوید: «وَ قُلْ رَبِّ زِدْني عِلْماً» (طه/ 114)، «قُلْ رَبِّ زِدْني عِلْماً» یعنی چه؟ یعنی ما در اسلام فارغالتحصیل نداریم. پیغمبر است، میگوید: «أَنَّى يُحْيي» چه طور زنده میشوند؟ باید یاد گرفت. پیغمبر است ولی میگوید: «وَ قُلْ رَبِّ زِدْني عِلْماً». باید اضافه بشود.
خب «فَانْظُرْ إِلى طَعامِكَ وَ شَرابِكَ» (بقره/ 259)، این پیغمبر غذای خوردنی هم داشت، یک نوشابهای هم داشت، این حالا چه بود؟!، نوشابه بود آب، شربت، دوغ، هر چی، «فَانْظُرْ إِلى طَعامِكَ» به غذایت نگاه کن. «شَرابِكَ» به نوشابهات نگاه کن. «لَمْ يَتَسَنَّهْ» یعنی «لم یتغیّر»، غذا بیرون یخچال کی خراب میشود؟ بعد از یک هفته. صد سال چند تا یک هفته است؟ یک سال پنجاه و دو هفته است. صد تا پنجاه و دو تا، صد تا پنجاه تا میشود پنج هزار تا، صد تا دو تا هم میشود دویست تا، پنج هزار و دویست برابر عمر طبیعی این غذا سالم است، عجب استدلالی است، خیلی استدلال خوبی است!
آیا امام زمان چه طور هزار و دویست سال عمرش است؟ خب امام زمان ولیّ خداست، هزار و دویست سال چند برابر عمر طبیعی است؟ عمر طبیعی را بگویید هفتاد سال، ماشین حساب دارید؟ امام زمان هزار و دویست سالش است، تقسیم کنید بر هفتاد سال، میشود شانزده، هفده. امام زمان شانزده برابر عمر طبیعی عمر کرده است. خدا میگوید اگر من بخواهم شانزده تا که هیچی، پنج هزار و دویست برابر عمر طبیعی غذا را سالم نگه داشتهام. اگر قدرت خدا یک غذایی را که قرار باشد یک هفته سالم باشد، پنج هزار و دویست برابر سالم باشد. امام زمان شانزده برابر عمر طبیعی اش عمر کرده است، چیزی نیست. استدلال قرآنی خیلی قشنگی است، برای عمر امام زمان این آیه قشنگ است.
حالا «فَانْظُرْ إِلى طَعامِكَ وَ شَرابِكَ لَمْ يَتَسَنَّهْ» این برای معاد خوب است که در همین دنیا انسان میمیرد و زنده میشود. مسئلهی «رجعت» هم همینطور است. ما عقیده به رجعت داریم، یکی از امتیازات شیعه عقیده به رجعت است. بعضی از اولیای خدا را خدا زنده میکند البته خصوصیات رجعت نمیشود خیلی دقت کرد، چون روایات خیلی است، خیلی روایات داریم و این روایات باید بررسی شود ولی اجمالاً رجعت قطعی است، جزء عقاید شیعه است. مُردن از دنیا میروند. ببینم مگر حضرت عیسی مرده زنده نمیکرد. مرده زنده کردن در همین دنیا هم چهار تا مرده زنده میشوند، هر کس قرآن را قبول دارد، باید رجعت را هم قبول داشته باشد، همانطور که مرده زنده میشود، طوری نیست.
یکی از دلایل قیامت همین است. رجعت هست، مسئلهی عُزیر هست، مسئلهی حضرت ابراهیم هم هست. چهقدر وقت داریم؟ مسئلهی حضرت ابراهیم را میتوانیم بگوییم؟ بله.
خیلی خب. قصهی حضرت ابراهیم. حضرت ابراهیم داشت عبور میکرد، این هم قرآن است حالا آیهاش دستتان است، حضرت ابراهیم داشت عبور میکرد، یک لاشهای را کنار دریا دید، یک تکهاش در آب است، یک تکهاش در خشکی است. حیوانهایی که در آب هستند میآیند نوک میزنند، پرندهها هم از آسمان میآیند نوک میزنند، حیوانهای صحرایی هم گاهی میآیند یک گازی میگیرند. دید اِه! این انسان تقسیم بر سه شد: دریایی، هوایی، صحرایی. گفت خدایا چهطور اینها را زنده میکنی؟ پخش شد. این ذرات پخش شده را چه طور جمع میکنی؟ یک تکهاش دریا، یک تکهاش صحرا، یک تکهاش هوا. خدا فرمود چهار تا پرنده را بگیر، بکش، گوشتش را بکوب، در هم کن، چهار تا پرنده را گوشتش را خورد کن و ریز کن و قاطی کن، سر چند تا کوه بگذار بعد صدایش بزن: طاووس، ذرات طاووس هر کجا هستند میآیند به هم میچسبند، میشوند طاووس.
وهابیها میگویند چرا میگویید یا حسین، یا اباالفضل، اینها مُردند تمام شد. کسی که مُرد دیگر یا حسین، توسل شرک است، بگویید یا الله، هر که مُرد خلاص. جوابش این آیه است، میگوییم قرآن میگوید ابراهیم تو صدای طاووس بزن میآید، طاووس، «ثُمَّ ادْعُهُنَّ» دعوت کن. قرآن میگوید اگر صدای طاووس زدی جواب میدهد، اگر ولیّ خدا صدایش بزند، یعنی با صدا زدن ذرات پخش شده میآیند. چهطور شد ما میگوییم یا حسین، نمیشنود، ما میگوییم یا زهرا نمیشنود، یا مهدی نمیشنود، پرندهی کوبیده شدهی له شدهی کشته شده را میگوید صدایش بزنی جواب میدهد، اطاعت میکند « َأْتينَكَ»، «سَعْياً» با دو هم میآیند، نه با مِن و مِن، «يَأْتينَكَ سَعْياً» فوری پرواز میکنند میآیند، چهطور ما اولیای خدا را صدا میزنیم شما میگویید نه اینها نمیفهمند، اولیای خدا که مُردند دیگر «کأنّهم حجر»، انگار سنگاند، انگار چوباند، قرآن میگوید صدای پرنده میزنی جواب میدهد منتها باید ارادهی خدا باشد، آن کسی هم که دعا میکند ابراهیمگونه باشد که دعایش مستجاب بشود.
این خیلی استدلال خوبی است. یعنی استدلال قرآنی است. استدلال تاریخی آنها ممکن است مناقشه کنند. حدیثی ممکن است بگویند حدیث را ما قبول نداریم، جعلی است، فلان. استدلالهای قرآنی را چارهای ندارند قبول کنند. قرآن میگوید ابراهیم صدای پرنده بزنی میآید، چهطور صدای پرنده بزنیم میآید، صدای ابالفضل بزنیم توجه نمیکند؟ خیلی استدلال قرآنی خوبی است.
خب پس ببینید نتیجهی خلاصهی حرف، هر چیزی که خواسته باشد بشود، یکی باید امکان داشته باشد، یکی باید دلیل داشته باشد، یکی هم باید مانعی نباشد، قدرتی مانع نکند، مانعی پیش نیاید، خیلی چیزها یک کاری نمیتواند بکند، طرف میگوید زور ندارم. قدرت ندارم. «وَ هُوَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَدير» (هود/ 4). گاهی میگویم مشکل است. چی چی مشکل است؟ «ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسير» (حج/ 70)، « عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَدير» یعنی من مشکل قدرت ندارم. «ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسير» یعنی آسان است. خلق کردن اولی که مشکلتر است.
ببین آقا یک مثال بزنم، یک کسی آمد اینجا گفت من روبروی شما، یک سنجاق به من بدهید، سنجاق را گرفت، رفت پشت پرده، یک مرتبه یک هلیکوپتر داد بیرون، یک سنجاق گرفت یک هلیکوپتر داد، همه برایش کف زدند، بعد میگوید آقا یک کار دیگر، من میخواهم این هلیکوپتر را باز کنم و ببندم، میگوییم نه نمیشود، اِه اصل هیلکوپتر را من با یک سنجاق ساختم شد، حالا میخواهم باز کنم ببندم میگویید نمیشود! خدا یک اسپرم گرفته ،یک تک سلول نطفه، منی. یک تک سلول گرفته در تاریکیهای سه گانهی شکم مادر به قول قرآن فی «في ظُلُماتٍ ثَلاث» (زمر/ 6) در سه تا تاریکی پیچیده در هم، لایهدار، یک تک سلول میگیرد، در رحم مادر یک هلیکوپتر میدهد بیرون، نوزاد، بعد میگوید من در مرگ این هلیکوپتر را باز میکنم میبندم، میگوییم نه نمیشود. قرآن میگوید «و هُوَ أَهْوَنُ عَلَيْه» (روم/ 27) اصل هلیکوپتر را من ساختم آن وقت باز کردن و بستنش را تو شک میکنی. اینهایی که قیامت را قبول ندارند قرآن میگوید میدانی اینها چه شان است؟
«يُريدُ الْإِنْسانُ» (قیامة/ 5) انسان میخواهد، «لِيَفْجُرَ أَمامَهُ» (قیامة/ 5)، «اَمام»، نه «اِمام»، «اَمام» یعنی جلو، «اِمام» یعنی رهبر، «اَمام» یعنی جلو. «لِيَفْجُرَ أَمامَهُ» میخواهد جلوی راهش را بشکافد، میگوید بابا کی رفت آن طرف خبر آورد؟!، مثل یک کسی میخواهد غیبت کند میگوید ببین بابا اینها اصلاً غیبت ندارند. چرا میگوید غیبت ندارند؟ برای اینکه هر چی میخواهی بگویی راحت بگویی. میگویی بابا از کجایش آورده است؟ یعنی چه؟ یعنی تصرف کن مالش را. مالش را برو بگیر. اگر گفتند هم دزدی هست بگو از کجایش آورده است. از کجایش آورده، غیبت ندارد. اینها دلش میخواهد راه را جلویش باز بشود. میخواهد راه باز بشود.
حالا برای خدا چه مانعی است؟ عاجز است؟ نادان است؟ نمیداند ذرات کجا رفته؟ علم ندارد؟ قدرت ندارد؟ هیچ مانعی برای خدا نیست. پس قیامت سه تا دلیل میخواهد: امکان شدن، دلیل شدن، نبود مانع و سه تایش هست.
خدایا هر چه به عمر ما اضافه میکنی بر ایمان و علم و عمل و اخلاص و عمق و برکت ما بیفزا.
«والسلام علیکم و رحمة الله»
انتهای پیام