اختلاف مصحف‎‌ها از کجا ناشی می‌شود؟
کد خبر: 3912207
تاریخ انتشار : ۰۳ مرداد ۱۳۹۹ - ۱۱:۳۸
تأملی در رسم‌الخط قرآن کریم/ ۴

اختلاف مصحف‎‌ها از کجا ناشی می‌شود؟

عضو مجمع مدرسین و محققین حوزه علمیه قم در یادداشت خود درباره رسم‌الخطّ قرآن کریم آورده است: جمع‌کنندگان مصحف‎‌ها متعدّد بودند و میزان علم و آگاهی آن‌ها هم متفاوت بود، از این جهت از نظر ضبط کلمات، ترتیب سوره‎‌ها و قرائات با همدیگر اختلاف داشتند.

اختلاف مصحف‎‌ها

حجت‌الاسلام والمسلمین محمدعلی کوشا، مترجم قرآن کریم و عضو مجمع مدرسین و محققین حوزه علمیه قم، در یادداشتی که در اختیار خبرگزاری ایکنا اصفهان، قرار داده به بررسی «رسم‌الخطّ قرآن کریم» پرداخته، که قسمت چهارم آن را در ادامه می‌خوانید:


بیشتر بخوانید:


جمع‌کنندگان مصحف‌‎ها متعدّد بودند و با یکدیگر هم رابطه‎‌ای نداشتند و میزان علم و آگاهی آن‌ها هم متفاوت بود، از این جهت از نظر ضبط کلمات، ترتیب سوره‎‌ها و قرائات با همدیگر اختلاف داشتند و همین امر سبب اختلاف‌‎های اجتماعی و گروهی و فرقه‌‎ای نیز شده بود و جدال و نزاع‌‎هایی را به وجود آورده بود.

وقتی حذیفه از جنگ ارمنستان برگشت، داستان اختلاف مصاحف و بگومگوهای پیروان قاریان را با عثمان در میان نهاد و گفت: ای خلیفۀ مسلمان‎‌ها، این امّت را دریاب تا گرفتار همان اختلافی که یهود و نصارا شدند، نشوند. عثمان پرسید چه اختلافی؟ حذیفه گفت: در جنگ ارمنستان شرکت داشتم، در آنجا مردم شام، قرآن را به قرائت اُبیّ بن کعب می‎خواندند که مواردی از آن را مردم عراق نشنیده‌‎اند. مردم عراق از قرائت ابن مسعود تبعیّت می‎‌کردند که در مواردی مردم شام از آن بی‎اطّلاع بودند، و هر گروه، گروه دیگر را تکفیر می‎کرد.

همین امر سبب شد که عثمان درصدد یکسان کردن مصاحف برآمد. عثمان در این کار با آن دسته از اصحاب پیامبر(ص) که در مدینه بودند به مشورت پرداخت و آنان، یکسان‌‎سازی مصاحف را تأیید کردند. آنگاه چهار تن از خواصّ خود را برای کار برگزید که عبارت بودند از: زید بن ثابت، سعید بن عاص، عبدالله بن زبیر و عبدالرّحمان بن حارث. این چهار تن، اعضای اوّلیّۀ کمیتۀ یکسان کردن مصاحف به‌شمار می‎روند که زید بر آنان ریاست داشت، سپس کسان دیگری چون اُبَّی بن کعب، مالک بن ابی عامر، کثیر بن افلح، انس بن مالک، عبدالله بن عبّاس، مصعب بن سعد و عبدالله بن فطیمه به آنان پیوستند. گویند: امیرالمؤمنین(ع) رأی موافق خود را با این برنامه به گونۀ اصولی اظهار فرمود. ابن ابی داود از سوید بن غفله روایت کرده است که علی(ع) فرمود:

«سوگند به خدا که عثمان دربارۀ مصاحف هیچ عملی را انجام نداد مگر اینکه با مشورت ما بود. او دربارۀ قرائت‎‌ها با ما مشورت کرد و گفت: به من گفته‎اند که برخی می‎‌گویند: قرائت من بهتر از قرائت توست و این چیزی نزدیک به کفر است. به او (عثمان) گفتم: نظرت چیست؟ گفت: نظر من این است که فقط یک مصحف در اختیار مردم باشد و در این زمینه، تفرقه و اختلاف نداشته باشند. گفتم: نظر خوبی است، و در روایتی دیگر آمده است: «لَوْ لَمْ یَصْنَعْهُ هُوَ لَصَنَعْتُهُ؛ اگر عثمان این کار را انجام نداده بود، من خود آن را به انجام می‌رساندم». سید بن طاووس نیز در کتاب «سعد السعود» می‌‌نویسد:
«ثم عاد عثمان فجمع المصحف برأي مولانا علي بن أبي طالب...‏؛ عثمان قرآن را با رأی علی(ع) جمع‌آوری کرد».

و در حقیقت پشتوانه کار عثمان در جمع و ترتیب قرآن، آگاهی‌‎های امیرالمؤمنین(ع) درباره قرآن بوده است.

پس از آنکه علی(ع) به خلافت رسید، مردم را بر آن داشت تا به همان مصحف عثمان ملتزم باشند و تغییری در آن ندهند، گر چه در آن غلط‌‎های املایی وجود داشته باشد.

این دستور امیرالمؤمنین علی(ع) دستوری کاملاً بجا و منطقی و در راستای گرایش و توجّه مردم به مصحفی واحد با قرائتی واحد است و جز این راه دیگری برای حفظ قرآن از تشتّت قرائات وجود نداشت. امّا اینکه برای اثبات این معنا به حدیث «إنَّ القرآنَ لا یُهاجُ الْیَوْمَ وَلا یُحَوَّلُ» (امروز [دیگر شکل کتابت و قرائت] قرآن، تغییر و تحوّلی پیدا نخواهد کرد) از قول آن حضرت استشهاد می‌‎کنند، صحیح نیست، زیرا:

اوّلاً: در مقام استشهاد باید همۀ آن حدیث نقل شود نه بخشی از آن.
ثانیاً: لازمۀ تمسّک و استشهاد به آن، چیزی جز تحریف قرآن به دست نمی‌‎آید!
ثالثاً: این حدیث، تنها در منابع اهل سنّت نقل شده است و مرحوم مجلسی هم بدین معنا تصریح نموده است که: «روت العامة عن عليّ(ع)، قرأ عنده رجلٌ: وَطَلْحٍ مَنْضُودٍ ، فقال: ما شأن الطّلح، إنّما هو طلعٌ کقوله: وَ نَخْلٍ طَلْعُهَا هَضِيمٌ. فقیل له ألا نُغَیِّرُهُ؟ فقال(ع): إنّ القرآنَ لا یُغَیَّرُ الْیَومَ».
امّا اصل این حدیث بنا به نقل طبری در تفسیرش چنین است:
«قرأ رجل عند علیّ وَطَلْحٍ مَنْضُودٍ. فقال علیّ: ما شأن الطلح، إنّما هو «وَطَلْعٍ مَنْضُودٍ». ثُمَّ قَرَأ «وَنَخْلٍ طَلْعُهَا هَضِيمٌ» فقلنا: أ و لا نُحَوِّلُها؟ فقال: إنَّ القرآن لا یُهاجُ الیَوْمَ وَلا یُحَوَّلُ».
پرواضح است که اگر چنین حدیثی را قبول کنیم، ناخواسته تحریف قرآن را پذیرفته‎‌ایم! زیرا طبق این حدیث، کلمۀ «طلح» در آیۀ 16 سورۀ واقعه، تحریف شده و اصل آن «طلع» بوده است! در حالی که استشهاد به آیۀ 148 سورۀ شعرا که در آن کلمۀ «طلع» آمده نه «طلح» هیچ‌‌گونه دلیلی ندارد که در سورۀ واقعه هم «طلع» باشد نه «طلح»؛ زیرا هر یک از این دو واژه معنای خاصّ خود را دارند.

علاوه بر این، اگر این حدیث صحیح می‎‌بود نباید امیرالمؤمنین(ع) در مقابل چنین تحریفی ساکت بماند و هیچ‌‎گونه اعتراضی نکند! و از سوی دیگر آوردن کلمۀ «الیوم» اشعار به این نکته دارد که امروز قرآن قابل تغییر و تحوّل نیست، یعنی مثلًا در شرایط دیگر قابل تغییر و تحوّل است! آیا چنین چیزی آن هم از علی(ع) باور کردنی است؟! به هر حال استشهاد به چنین حدیث پر از ایرادی صحیح نیست. و از طرفی می‎‌بینیم که امیرالمؤمنین(ع) پس از رسیدن به خلافت، مردم را واداشت تا به همان مصحف عثمان ملتزم و پایبند باشند و تغییری در آن ندهند اگر چه غلط‌‌‎های املایی داشته باشد. روشن است که حتّی تصحیح غلط‎‌های املایی در شرایط آن روز، منجر به اختلاف‌‎های بیشتری می‎‌‌شده است چون زمینۀ فکری و فرهنگیِ چنین کاری اصلاً فراهم نبوده است.

ضمناً باید توجّه داشت که امامان شیعه پس از آن نیز، مصحف عثمان را تأیید فرموده‎‌اند و هیچ‌گونه اعتراضی به آن ننموده و بلکه مردم را به حفظ و نگهداری آن ترغیب و تشویق کرده‎اند. شیخ حرّ عاملی در کتاب وسائل الشیعه، باب «ابواب القرائة» روایاتی را در این باره آورده است. از این رو اجماع علمای شیعه بر این است که آنچه امروزه در دست است، همان قرآن کامل و جامع است.

مراحل کار یکسان‌‌سازی مصاحف

کاری که گروه یکسان‎‌سازی انجام دادند عبارت بوده است از:
الف. جمع‌‎آوری همۀ منابع و مآخذ صحیح برای تهیّۀ مصحف واحد.
ب. مقابلۀ دقیق مصاحف برای دستیابی به مصحفی واحد.
ج. انتخاب مصحفی واحد در میان همۀ مصاحف مختلف.
د. کتابت مصحفی واحد با قرائتی واحد و انتشار و استنساخ آن و منع مردم از قرائت‎‌ها و تلاوت‎‌های مصاحف دیگر.

گویند: پس از انجام کار، عثمان دستور داد دیگر مصاحف را بسوزانند.
یعقوبی در تاریخش می‌‎‌نویسد: «عثمان قرآن را جمع‎‌‌آوری کرد و مرتّب نمود، و سوره‎‌های بلند را با سوره‌‌‎های بلند و سوره‎‌های کوتاه را با سوره‎های کوتاه پهلوی هم آورد و به اطراف و اکناف نوشت که قرآن‌‎‌ها را جمع‌‎‌آوری کنند تا همه جمع‌‎آوری شد. سپس آن‌ها را با آب گرم و سرکه جوشانید و به قولی آن‌ها را سوزانید و جز مصحف عبدالله بن مسعود با همۀ مصحف‌‎ها چنین کرد. ابن مسعود در کوفه بود و زیر بار نرفت که قرآن خود را به عبدالله بن عامر فرستادۀ عثمان بسپارد.

عبدالله بن هانی بربری (غلام عثمان) نقل می‌‎‌کند: «من نزد عثمان بودم و می‎‌دیدم که نسخه‎‌‌های مختلف مصحف‎‌ها را با یکدیگر مقابله می‎‌‌کردند. عثمان استخوانِ کتف گوسفندی را به من داد که در آن این کلمات نوشته شده بود:
«لَمْ یَتَسَنَّ» و «لا تَبْدیلَ لِلْخَلْق اللهِ» و «فَأمْهِلِ الکافِرینَ». من آن را نزد اُبَّی بن کعب بردم و او آن‌ها را به این گونه تصحیح کرد:
«لَمْ يتَسَنَّهْ»، «لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ» و «مَهِّلِ الْكَافِرِينَ».

مرحوم آیت‌‌الله معرفت بیان می‌‌‌دارد که در مرحلۀ مقابلۀ مصحف‎ها با یکدیگر سهل‌‎انگاری‌‎‌هایی رخ داد به‌گونه‌‎ای که در مصحف‎های عثمانی، اشتباهات و تناقض‎‌‌های املایی به وجود آمد.

چنان‌که به خود عثمان نيز نسبت داده می‌‌‌‌شود كه گفته بود: «در نسخه‌‏‌ها از جهت نگارش خطاهایى مى‌‏‌بينم كه عرب آن را اصلاح خواهد كرد».

اگر انتساب اين سخن به عثمان درست باشد منظور وى از اصلاح، همين تكميلات و تحسينات املائى بوده كه بعداً به عمل آمده است. و به هر حال در اين باب منظور از خطاها و غلط خوانى‌‌‏ها مسائلى بوده كه با اختلاف محيط‌‌ها و عصرها از رسم‌الخط قرآن ناشى می‌‌شده است وگرنه خود نصّ قرآن قابل تغيير و تحول نبوده، چون اين نصّ در سينه‏‌هاى حافظان و قاريان با مصونيّت كامل نگهدارى می‌شد و سينه به سينه، دهان به دهان و با تواتر قطعى از نسلى به نسل ديگر منتقل مى‏‌گرديد. و شاید همین امر موجب می‌شده که تصحیح این اشتباهات املایی در ابتدا امری لازم و ضروری دیده نشود.

دکتر رامیار در مورد یکسان‌سازی مصاحف می‌‌نویسد:
درباره كار عثمان و آن هيأتى كه مأمور انجام آن بود، بسيار سخن گفته شده است، اما ارزيابى و سنجش درست آن به واقع كار مشكلى است. در اين جهت، در وهله اول بايد پرسش مسأله و حدود مطلب روشن باشد. آيا این كار را به خوبى انجام دادند؟ و آيا نتيجه مطلوب به دست آمد؟ پاسخ مكفى به همين دو سؤال مطلب را به درازا خواهد كشاند و در اينجا ناچار به كوتاهی سخن خواهيم بود. اين درست است كه سنجش، دو كفّه مى‏‌خواهد و ما از مصاحف عصر عثمان و از مصحف خود او، نسخه‌‏اى اصلى در دست نداريم و اين كار، داورى را بس مشكل مى‏‌كند. اما آنقدر در متون و روايات براى ما گفته‌‏اند، و آنقدر دلايل كافى وجود دارد كه بتوان در اين باره لااقل قضاوتى كلّى كرد. آن‌ها نوشته‌‏هاى عصر پيامبر را گرد آوردند. هر نوشته‌‏اى، اعم از اينكه به‌صورت كتيبه و پاره چوب بود و يا كتابى مرتب، خواستند و ديدند. ياران پيامبر را نيز يك به يك خواستند و گاه تا چند طیّ روز راه به دنبالشان رفتند و آنچه بود جمع كردند. خود، حافظ قرآن بودند و خود هريك مجموعه‌‏اى مرتّب داشتند، ولى تنها بدان‌ها اعتماد نكردند. از يكايك مردم هم شهادت گرفتند. سپس به نوشتن پرداختند و سه بار نوشته خود را با منابع موجودشان مقابله و مقايسه كردند. سرانجام نسخه‌‏اى كه به زمان ابوبكر تهيه شده بود خواستند و يك بار ديگر آن را وارسى كردند و با نسخه خود مقابله نمودند. براى مردمى كه در اين كارها هيچ تجربه‌‏اى نداشته‏‌اند، براى مردمى كه در طول تاريخ خود، از بدو خلقت تا آن روز، كتاب نداشتند و در اين وادی‎ها گامى نزده بودند اين همه دقّت و رعايت نكات مهمّ و دقايق حسّاس شگفت‌آور است.

مرحوم معرفت گوید:
مصحف‎های عثمانی از نظر ترتیب سوره‎ها نزدیک به مصحف‎هایی است که صحابه نوشته بودند و بر همان شیوه، سوره‎های بزرگ، مقدّم بر سوره‎های کوچک ترتیب یافته است. حروف مصحف‎های عثمانی خالی از نقطه و علایمی بوده است که اِعراب کلمات را نشان می‎دهد. این مصحف‎ها به احزاب و اعشار و اخماس، تقسیم‎بندی نشده بود و مملوّ از غلط‎های املایی و تناقض‎هایی در رسم‌الخطّ بوده است که علّت آن، ابتدایی بودن خطّی است که صحابه در آن زمان می‎شناخته‎اند.

آنگاه ایشان چنین نتیجه‎گیری می‎کند:
اشتباهات املایی که در مصحف هم‎چنان باقی بوده و تغییر داده نشده، خود حجّتی است بر سلامتِ قرآن از هر گونه دستبرد و تحریف؛ زیرا تصحیح اشتباهات املایی که سزاوار بود انجام شود ولی برای حفظ کرامت، سَلَف دربارۀ آن اقدامی نکرده، دلیل روشنی است که در سرتاسر قرآن هیچ‌گونه تغییری صورت نگرفته و موجب شده کسی جرأت نکند به آن دستبردی بزند.

کاشفی سبزواری در مقدّمۀ جواهر التفسیر دربارۀ رسم‌الخطّ مصحف عثمان که معروف به «مصحف امام» شد، می‎نویسد:
از علوم متعلّقۀ به قرآن که علم تفسیر را بدان احتیاج است، اوّل علم رسم‌الخطّ است و مراد از این خطّ «متَّبَع» می‎تواند بود، چه خطّ به تقسیم اوّلی «مُختَرع» است یا «متَّبَع». مخترع آن است که کتاب بر آن اصطلاح نموده باشد، و هر که خواهد در آن تصرّف تواند کرد. و متّبع آن است که در آن متابعت دیگری می‎باید نمود و در او به هیچ نوع تصرّف نمی‎توان نمود، و قیاس آن بر اقیسۀ نحویّه و غیر آن نشاید کرد؛ چون: خطّ عروض و از جمله خطوط مُتَّبَعَه خطّی است که مصحف امام بدان مکتوب بوده، و آن را «رسم» گویند، و قواعد متّفقٌ‌علیها که در رسم امام است به اجماع صحابه نوشته شده است. و گفته‎اند: رسم این خطّ نیز مُنْزَل است و به تعلیم جبرئیل بود و امام مالک بر وجوب رعایت آن تنصیص فرموده و گفته است: «القرآن یُکتب بالکتابة الاُولی»، و امام ابوعمرودانی که صاحب تیسیر است و در علم قرائت و غیر آن مصنّفات دارد، تقویت این سخن نیز می‎کند و می‎گوید: «هذا قول مالك لا مخالف له في ذلك». و صاحب کشّاف آورده که متابعت خطّ مصحف، سنّتی است که خلافِ آن نشاید کرد و ائمّۀ سلف منع کردندی از نقطه و اعراب، و اگر جهت سهولت تعلّم رخصت دادندی، رقم آن به قلمی و مدادی دیگر که قرآن بدان نوشتندی تجویز می‎فرمودندی.

مراد از رسم مصحف، نحوۀ کتابت کلماتِ قرآن است در مصحف عثمانی بر هیئت مخصوصی که با قواعد معمول کتابت موافقت ندارد و با قواعد املایی سازگار نیست و این شش نوع است که عبارتند از: حذف، زیاده، همز، بدل، وصل و فصل.
مثال حذف: «هَلْ أَتَّبِعُكَ عَلَى أَنْ تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْدًا».
«فَيَقُولُ رَبِّي أَكْرَمَنِ».
«أَنَا أُنَبِّئُكُمْ بِتَأْوِيلِهِ فَأَرْسِلُونِ».

و حذف واو «داوُد» و یک نون «ننجی» در سورۀ انبیاء «وَكَذَلِكَ نُجِي الْمُؤْمِنِينَ». و حذف یکی از دو لام الَّیْل در «اللَّیل» و حذف الفِ اسم در «بسم الله» و حذف واو در «یمحُ الله الباطل» و «یدعُ الانسان».

مثال زیاده: سَأُورِيكُمْ آياتِي.
«وَلَا تَقُولَنَّ لِشایْءٍ».

مثال «همزه»: همزه یا وصل است یا قطع. همزۀ وصل به صورت الف ترسیم می‎شود و بر حسب نظر اهل رسم در پنج مورد حذف می‎گردد. همزۀ قطع بر دو قسم است: یکی ساکن و دیگر متحرّک و شرح آن را باید در کتب قرائات خواند.

مثال بدل: «یَتَوَفَّیکُمْ»، «الاقصا»، «الصّلوة»، «الرِّبٰوا»، «الزکوة»، « وَ لَيَكُونًا مِنَ الصَّاغِرينَ»، «إنّ رَحْمَتَ الله».
مثال وصل: «أَلَّنْ نَجْعَلَ لَكُمْ مَوْعِدًا»، «أَلَّنْ نَجْمَعَ عِظامَه»... .
مثال فصل: «مالِ هذا الکِتاب».

و مثال کلماتی که دو قرائت دارند و به یکی از آن دو قرائت می‎شود مثل «صراط» که به صاد نوشته می‎شود ولی به روایت مکّیان به سین؛ و نیز «بصطه» و «بِمُصَیْطِر»!

نکته: کسانی مثل کاشفی سبزواری در واقع می‎خواهند غلط‎های رسم‌الخطّ مصحف امام را که در زمان عثمان نگارش یافته به نوعی رسمیّت بخشند و توجیه ساختاری کنند و آن را قانونمند گردانند! گویی که این غلط‎ها نیز وحی مُنزَل است! در حالی که حتّی رسم‌الخطّ مصاحف چندگانه‎ای که به اطراف و اکناف فرستادند با هم متفاوت و متهافت بوده است! مثلًا کلمۀ «لدا» در سورۀ غافر در آیۀ «لدی الحناجر» با یاء مکتوب است ولی در مصاحف دیگر در سورۀ یوسف همین کلمه در آیۀ «لدا الباب» با الف نوشته شده است. و نیز در سورۀ روم «ربوا» با واو و در مصحف دیگر همین کلمه «ربا» با الف نوشته شده است.

امروزه هیچ یک از مصحف‎های خطّی عصر عثمانی در دست نیست، و آنچه دربارۀ اختلاف رسم و کتابت مصاحف عثمانی گفته شده و در کتب قرائات و مصاحف ثبت شده مواردی است که پیشوایان متقدّم علم قرائات به سند متّصل از کسانی که مصاحف عثمانی را دیده و تتبّع و پی‎جویی کرده‌‎اند، نقل شده است. و به طور مسجّل روشن نیست که اختلاف رسوم مصاحف مذکور به امر عثمان صورت گرفته یا اینکه این اختلاف در نحوۀ قرائت است. چون بعضی از خلاف‎‌های منقول ناشی از رسم‌الخطّ است، و بعضی دیگر مربوط به نحوۀ قرائت است و ظاهراً نویسندگان مصحف‌‎های عثمانی در نحوۀ نگارش سلیقۀ خود را به کار برده‌‎اند. برخی برآنند که مصاحف عثمانی چون به حرف واحد و لغت (قرائت) قریش نوشته شد و قرائت قریش به صور و رسوم مختلف اثبات و حذف و ابدال جلوه‎گر بوده است؛ از این‎رو در بعضی مصاحف به روایتی و در بعضی دیگر به روایتی دیگر که اختلاف را کم کند و قابل قبول بُوَد ترسیم و تصویر شده است.

و عجیب اینکه برخی تصوّر کرده‎اند که رسم‌الخطّ مصحف به دستور خاصّ پیامبر(ص) به همین گونه و شکل فعلی تدوین شده است و نویسندگان اوّلیّه دخالتی در نحوۀ نوشتن کلمات نداشته‎اند! ابن المبارک از شیخ و استادِ خود، عبدالعزیز الدّبّاغ نقل می‎‌کند که او گفته است: رسم‌الخطّ قرآن سرّی از اَسرار خداوند است و تعیین آن از پیامبر(ص) است!

و عجیب‎تر اینکه بعضی در توجیه غلط‌‎های رسم‌الخطّ آن برآمده‎اند مثلًا گفته‎اند: زیادت «یاء» در «وَالسَّمَاءَ بَنَيْنَاهَا بِأَ[يْـ]ـیدٍ» برای اشاره به تعظیم قدرت الهی است که به وسیلۀ آن، آسمان را بنا نهاده است که با هیچ قدرت و نیروی دیگر شباهت ندارد و این به مقتضای قاعدۀ «زیادة المبانی تدلّ علی زیادة المعانی» است.

ابوالعبّاس مراکشی معروف به ابن البنّاء (متوفّای 721 ق) در کتاب خود با نام الدلیل فی مرسوم التنزیل، اَسراری را برای غلط‎های رسم‌الخطّی مصحف شریف تراشیده که به قول خودش از اسرار و حکمت‎های نهانی عوالم غیب و شهود و مراتب وجود و مقامات است!
مثلًا گوید: اضافه کردن الف در آیۀ «... لَأُعَذِّبَنَّهُ عَذَابًا شَدِيدًا أَوْ لَأَ[ا]ذْبَحَنَّهُ» برای توجّه دادن به این معناست که ذبح از عذابی که در صدر آیه ذکر شده، شدیدتر است!

یا: در آیۀ كَأَمْثَالِ اللُّؤْلُؤِ[ا] الْمَكْنُونِ» الف بعد از همزه اضافه شده است تا بر سفیدی و جلای آن نسبت به مروارید غیر مکنون و غیر پوشیده دلالت داشته باشد، لذا در آیۀ «كَأَنَّهُمْ لُؤْلُؤٌ» اضافه نشده است!

یا: در «سَأُ[و]رِيكُمْ آياتِي» واو اضافه شده است تا بر آن دلالت کند که عالم وجود در بالاترین مرتبۀ وضوح است!

یا: در «وَيَدْعُ الْإِنْسَانُ بِالشَّرِّ» واو حذف شده (یَدْعو) تا بر آن دلالت کند که انجام کار بد و شرّ برای انسان، آسان است و آدمی در انجامش سرعت به کار می‌‎برد!

یا: در «وَ زَادَهُ بَسْطَةً...» و «وَ زَادَكُمْ فِي الْخَلْقِ بَصْطَةً» در یکی با سین و در دیگری با صاد نوشته شده است؛ زیرا با سین سعۀ جزئی و با صاد به‌ معنای سعۀ کلّی است!

یا: در «سَنَدْعُ الزَّبَانِيةَ» واو در آغاز آن حذف شده برای اینکه در آن سرعت فعل و اجابت شعلۀ جهنّم و شدّتِ عمل، مقصود است!

یا: در «وَجِاْيءَ «يَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ» رسم الخطّ «جِاْيءَ» به جای «جِيءَ» برای آن است تا دلیل بر آن باشد که این مجیء و آمدن، آشکار است!

روشن است که این گونه توجیهاتِ بی‎پایۀ مضحک، مصداق دفاع جاهلانه و یا متعصّبانه از کاتبان کم‎سواد و ناآشنای به فنون خطّ در آن زمان است. بعید نیست که ریشۀ چنین دفاعیّات و توجیهات، به رخ کشیدن حدیث «أصْحابِی کَالنُّجومِ بِأیِّهِمُ اقَتَدَیْتُمْ اهْتَدَیْتُمْ» باشد که به آسانی با چنین حدیثی می‎‌توان هر گونه نادرستی و خطای آنان را درست و صواب دانست!

در جواب این گونه توجیه‌گران، ابن خلدون گوید: «برخی از افراد ناآگاه گمان کرده‎‌اند که صحابه صنعت خطّ را به خوبی و به طور کامل می‌‎دانسته‌‎اند، و برخی از نوشته‎‌های آنان که مخالف قواعد است، از روی حکمت و علّتی بوده است ... ولی این قبیل مطالب هیچ اصلی ندارد و جز گفتاری بدون دلیل نیست».

دکتر صبحی صالح نیز در این باره گوید:
تردیدی نیست که این مطالب، غلوّ و مبالغه‎ای دربارۀ تقدیس رسم‌الخطّ مصحف عثمانی تکلّفی است که ما فوق آن تصوّر نمی‎شود؛ زیرا از منطق دور است که رسم الخطّ را امری توقیفی و با دستور پیامبر(ص) بدانیم و یا تصوّر کنیم که مشتمل بر اَسراری است.

به همین جهت ابن خطیب معتقد است:
باید رسم‌الخطّ مصحف تصحیح شود و با خطّی که همۀ مردم به خواندن آن قادر باشند، نوشته شود؛ زیرا رسم‌الخطّ پیشین با دستور پیامبر(ص) نبوده، بلکه روش نویسندگان آن روز بوده، یا کتابت در مراحل بدوی بوده و از دقّت لازم برخوردار نبوده است. امّا امروزه با پیشرفت روش‎های کتابت و تکمیل آن، که خواندن را برای همگان آسان کرده است، چاره‎ای جز تغییر رسم‌الخطّ گذشته به رسم‌الخطّ کنونی که همه بدان آشنا هستند، نیست بلکه این امر موجب تحقّق بخشیدنِ منظور و هدفی است که قرآن کریم برای آن نازل شده و آن هدایت و راهنمایی همگان برای همیشه است.

قاضی محمّد بن الطیّب ابوبکر باقلانی (متوفّای 403 ق) در کتاب الانتصار گوید:
خداوند شکل و نحوۀ خاصّی از کتابت و نوشتن را بر مردم واجب نکرده است. برای نوشتن قرآن و نویسندگان مصاحف، رسم‌الخطّ خاصّی معیّن نشده که موظّف باشند بر طبق آن، قرآن را ثبت کنند و از غیر آن بپرهیزند؛ زیرا وجوب این موضوع منوط به وجود مدرک شرعی است و در نصوص کتاب به این موضوع اشاره‎‌ای نشده است که مثلًا کتابت، ثبت و ضبط قرآن به طریقه‎ای خاصّ و با خطّی معیّن انجام گیرد و از آن تجاوز نشود. همچنین در سنّت، چنین مطلبی وجود ندارد و اجماع امّت نیز این امر را واجب نشمرده است. بلکه سنّت، دالّ بر آن است که قرآن را می‎توان به هر شکلی که آسان‎‌تر باشد، نوشت. زیرا پیامبر(ص) فقط به «کتابت قرآن» امر کرد و هیچ طریقۀ خاصّ و رسم الخطّ خاصی را برای نوشتن آن معیّن نکرد و هیچ کس را از کتابت آن نهی نفرمود. از همین رو خطوط مصحف‎‌ها مختلف است و هر گروهی با روشی که بین خود آنان مصطلح و متداول بوده است، قرآن را نوشته‌‌‎اند.

این مطالب، خلاصه‎ای است از گفتار قاضی باقلانی که عبدالعظیم زُرقانی آن را در مناهل العرفان نیز آورده است. زُرقانی پس از نقل سخن باقلانی، درصدد جواب دادن به او برآمده، امّا سستی جواب‎‌های او در مقابل تحقیق محکم و استوار باقلانی به خوبی آشکار است.

دکتر صبحی صالح دربارۀ سخن باقلانی گوید:
عقیدۀ قاضی ابوبکر در این باره، قابل قبول است. او دلایلی محکم و نظری دوراندیش دارد. عواطف و احساسات خود را دربارۀ بزرگداشت پیشینیان بر دلیل و برهان، مقدّم نشمرده و میان آن خلط نکرده است. آنان که رسم‌الخطّ قرآن را توقیفی و همیشگی می‎دانند، گرفتار احساسات خود هستند و عواطف و مذاق شخصی خود را در این امر دخالت داده‎‌اند. در حالی که عواطف و ذوق‎‌های شخصی، نسبی است و نباید آن‌ها را در امور دینی دخالت داد، زیرا حقایق شرعی از ذوق و عاطفه استنباط نمی‎‌شود.

منبع: کتاب «نقد رسم الخط عثمان‌طه از قرآن»، نشر سرایی

انتهای پیام
captcha