شیوع سندروم «کارِ خودشونه!» در عقلانیت سیاسی ایرانیان
کد خبر: 3871958
تاریخ انتشار : ۲۹ دی ۱۳۹۸ - ۱۱:۵۸

شیوع سندروم «کارِ خودشونه!» در عقلانیت سیاسی ایرانیان

گروه اندیشه ـ اثرگذاری ذهنیات سیاسی یا تکنیک اشتباه در مسیر تحلیل نوپدیده‌های سیاسی و اجتماعی، می‌تواند مردم را از شناخت منافع و مصالح دور بدارد؛ امروز تکنیک تحلیل سیاسی «کارِ خودشونه!» دیگر از قاب پیش‌انگاره‌های ذهنی افراد خارج شده و به عنوان تحلیل سیاسی رمزگشایانه و هوشمندانه از وقایع جامعه خودنمایی می‌کند؛ در این یادداشت به ابعاد و علل بروز این مسئله در ذهن برخی آحاد جامعه می‌پردازیم.

شیوع سندروم «کارِ خودشونه!» در عقلانیت سیاسی ایرانیان

تفکر و تحلیل سیاسی نقش مهمی در حیات سیاسی و توفیق جامعه دارد. جامعه‌ای که نحوه صحیح تحلیل مسائل سیاسی را بداند می‌تواند بر پایه شناخت تجارب تاریخی و مقتضیات روز، با تحلیل و هضم نوپدیده‌های سیاسی و اجتماعی در ذائقه خود تصمیم صحیح بگیرد. اما اگر قدرت تحلیل خود را از دست بدهد، قدرت شناخت منافع و مصالح برایش مقدور نمی‌شود و هر لحظه ممکن است در گردنه تهدیدات رو به اضمحلال برود.

در تاریخ اسلام نمونه‌های فقدان قدرت تحلیل سیاسی در اصحاب امیرمؤمنان(ع) و امام حسن(ع) به چشم می‌خورد. در عصر امیرمؤمنان(ع)، برخلاف یک جریان خاص، گمراهی بسیاری از مردم همانند خوارج به دلیل نبود قدرت تحلیل بود؛ حضرت امیر(ع) درباره این فرمود: «وَ لَا یَحْمِلُ هَذَا الْعَلَمَ إِلَّا أَهْلُ الْبَصَرِ وَ الصَّبْرِ وَ الْعِلْمِ بِمَوَاضِعِ الْحَقِّ؛ این پرچم را حمل نتواند کرد، مگر کسى که بینا و شکیبا باشد و جاى حق را بشناسد»(نهج‌البلاغه/ خطبه ۱۷۳).

برای داشتن تحلیل سیاسی صحیح باید از منطق و روش درست بهره برد. اما مسائل ذهنی به مثابه زیربنا و گام نخست مقدم بر تکنیک‌های تحلیلی هستند که می‌توانند در زاویه دید تحلیل‌گر اثر بگذارند. به بیان دیگر ممکن است به دلیل انگاره ذهنی، در مسیر تحلیل اختلالی رخ دهد که مانع از درک صحیح حقیقت شود؛ در دانش روانشناسی، به این علائم و نشانه‌های حاکی از اختلال، سندروم(syndrome) می‌گویند.

الگوی تحلیلی «کارِ خودشونه!» تکنیکی ساده است که با ارائه تحلیل‌های نه چندان پیچیده تمام وقایع جامعه را به مسئولان داخلی ربط می‌دهد. قطعاً بسیاری از اتفاقات در جامعه به شکل مستقیم یا غیرمستقیم از عملکرد حکومت نشئت می‌گیرد، ولی تعبیر به سندروم به جهت ماهیت افراط‌گرایانه و سیاست‌زده این رویکرد است که گویا هیچ بازیگر و عامل فعال دیگری برای حوادث بجز حاکمیت نمی‌بیند؛ حال این حادثه چه در داخل کشور باشد و چه در خارج؛ چه سیاسی و اقتصادی باشد و چه نظامی و جنایی؛ چه از عوامل طبیعی باشد و چه پیامد کار انسانی؛ چه به نفع حاکمیت باشد و چه به ضرر آن، امری مرتبط به حاکمیت است.

موقعیت‌یابی سندروم در ساحت عقلانیت، به جای ذهنیت سیاسی ایرانیان، به دلیل خروج آن از قاب پیش‌انگاره‌های ذهنی افراد و ظهور آن به عنوان تحلیل سیاسی رمزگشایانه و هوشمندانه از وقایع جامعه است. بسامد تکرار این تحلیل در وقایع مختلف روز به روز بیشتر به گوش می‌رسد و در اثر تکرار و اپیدمی، به ساحت طنز نیز کشیده شده که نشان از گذر عمق ناهوشیارانه به سطح آگاهانه جامعه دارد.

تحلیل پاتولوژیک

این سندروم از ابعاد و زوایای متعددی قابل بررسی است؛ ریشه‌های شکل‌گیری این مسئله در ذهنیت سیاسی ایرانیان در تمام ساحات اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی قابل پیگیری است. همچنین عوامل ظهور این پدیده را می‌توان در دو دسته عوامل داخلی و خارجی تفکیک کرد. البته به طور کلی منتقدان و مخالفان انقلاب در برابر این رویکرد شدیداً آسیب‌پذیر هستند و تحلیلگران خارج‌نشین یا منابع مطلعی که نمی‌خواهند نامشان فاش شود، در کنار شبکه‌های اجتماعی نقش زیادی در سرایت یا شیوع این سندروم دارند.

در این یادداشت ضمن کالبدشکافی از این قالب تحلیلی، در سه سطح پیش‌فرض، پیش‌زمینه‌های اجتماعی و عاملیت انسان به بررسی چرایی بروز این سندروم در پس‌زمینه ذهنی برخی ایرانیان می‌پردازیم. تفکیک عوامل انسانی از پیش‌زمینه‌های اجتماعی در مقام تعریف و پیاده‌سازی جامع و مانع نیست، اما در راستای دسته‌بندی و برجسته‌سازی عوامل متعمدانه یا رفتار نهاد‌های حاکمیتی از سایر پیش‌زمینه‌ها و بسترهای اجتماعی است.

پیش‌فرض‌ها

انگاره‌های ذهنی و پیش‌فرض‌هایی که زیربنا و مقدم بر تکنیک‌های تحلیلی هستند.

بازی تمام‌عیار برای بقای در قدرت

هیچ تحلیل سیاسی (حتی همین یادداشت) از پیش‌فرض‌ها فارغ نیست؛ «شرّ پنداری نهاد‌های انقلابی» و «بازی تمام عیار برای بقای در قدرت» از پیش‌فرض‌هایی این تحلیل است. در این انگاره، نهاد‌های انقلابی کاملاً از مردم منفک بوده و اکثریت جامعه را در جبهه مخالف و مقابل آن قرار می‌دهد، لذا این نهادها مجبورند تا شبانه‌روز در حال برنامه‌ریزی‌های در جهت حفظ قدرت باشند. این مبنای تصوری، بروز هر میزان اقدام خشونت‌بار و ظالمانه را در نهادهای انقلابی باورپذیر می‌کند.

پیش‌فرض بعدی پیچیده‌انگاری نهادهای انقلابی است که سیاست‌های هوشمندانه و برنامه‌های متهورانه‌ای را در ابعاد فرامنطقه‌ای و در مرزهای فرادانش پیگیری می‌کند. البته هوشمندی و قدرت نهادهای امنیتی و نظامی ایران حتی به اذعان دشمنان امری پذیرفته است، ولی برخی تحلیل‌ها فرامنطقی و غلوآمیز هستند. برنامه‌ریزی آگاهانه و متعمدانه در وقایعی مانند سیل در شمال کشور و یا زلزله در کرمانشاه یا طرح‌ریزی حوادثی مانند غرق شدن کشتی سانچی، یا واکنش‌های اجتماعی در شهادت شهید حججی یا نقشه کشیدن برای تخریب ساختمان پلاسکو و حوادث مشابه اجتماعی تنها از یک نهاد پیچیده و بسیار هوشمند در مسائل اجتماعی برمی‌آید.

شاید علاوه بر فیلم‌های هالیودی و دسیسه‌های جهانی آمریکا، یکی از ریشه‌های این مسئله در بزرگنمایی فعالیت‌های دشمنان و ربط نقش آنان در تمام معضلات داخلی باشد. ترویج هوشمندی و پیچیده‌پنداری دشمن و برنامه‌ریزی بلندمدت، چندلایه و مخفی آنان (چه درست و چه اشتباه) در طولانی‌مدت در برخی اذهان به نوعی قدرتمندانگاری نهاد‌های انقلابی منجر می‌شود که در پشت صحنه هر اتفاق در جستجوی ردی از نفوذ و قدرت سیاسی آنان برمی‌آید.

پیش‌زمینه‌های اجتماعی

بسترها و پیش‌زمینه‌های اجتماعی و طبیعی که به شکل غیرمستقیم موجب شکل‌گیری یا رشد این سندروم ذهنی و الگوی تحلیلی سیاسی شده است.

توالی معنادار اتفاقات و نتایج مثبت

یکی از زمینه‌های بروز این مسئله توالی معنادار اتفاقات در عرصه اجتماعی است. شکل‌گیری پشت سر هم حوادث با برخی تحولات سیاسی و اجتماعی فرضیه مداخله عامدانه را تصریح می‌کند. نکته مهم که موجب فعال‌سازی سندروم «کار خودشانه» می‌شود نتایج مثبت اکثر این اتفاقات به نفع حاکمیت است؛ چرا در حالی که یک جریان یا مسئله کشور را ملتهب کرده باید اتفاقی پیش بیاید که موجب تقویت روحیه جمعی مردم و ائتلاف تشتت نظرات شود. حتی در حوادث تلخی مانند شهادت شهید حججی و سردار سلیمانی بعد از شکست برخی نظریات همچون نقد حضور آنان در خارج از کشور، سریعاً تحلیل «کار خودشانه» به میدان می‌آید.

فرمایش رهبر معظم انقلاب در نمازجمعه هفته گذشته مبنی بر ایام الله دانستن این اتفاقات و علنی شدن دست قدرت الهی در حوادث و تقدیر امور به نفع نظام، اشاره به همین توالی هوشمندانه و مفید وقایع بود. البته این اتفاقات به جای برنامه‌ریزی و مکر انسانی، مبتنی بر نصرت خداوند و مشیت الهی است؛ زیرا خداوند بهترین حربه را در برابر دسیسه دشمنان طراحی می‌کند: «وَاللَّهُ خَيرُ الماكِرينَ»(آل عمران/54).

سیاست‌زدگی

جامعه ما، جامعه‌ای بسیار سیاست‌زده است؛ اگرچه با انقلاب سیاسی در ایران، تمامی ساحت‌های اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، ارزشی و... تحت تأثیر عرصه سیاسی قرار گرفت، اما تداوم نگرش و تحلیل سیاسی در پس تمام اتفاقات جامعه تداعی‌گر نگاه سیاست‌زده در تمامی عرصه‌هاست. چهره‌های هنری و فرهنگی در هر اظهارنظری مدام با برچسب سلبریتی ضدحکومت یا هنرمند حکومتی نقد می‌شوند. این سیاست‌زدگی تا مرز ظهور آته‌ئیست‌های افراطی یا الحاد‌های مدرن پیش رفته است.

منتقدان نظام اگرچه بر قرائت غیرسیاسی از دین تأکید می‌کنند، اما گویا در ذهنیات آن‌ها هیچ مؤلفه غیرسیاسی یا فاقد بعد سیاسی یافت نمی‌شود؛ اگرچه ممکن است پدیده‌های اجتماعی از برخی جنبه‌ها از امر سیاسی تفکیک نشود، اما محوریت‌بخشی به علل سیاستی در تبیین ماهوی تمامی رخدادهای اجتماعی و بلایای طبیعی و انتساب همه آن‌ها به حاکمیت رویکردی افراطگرایانه و سیاست‌زده است.

رویکردی که تمام اتفاقات غیرمرتبط و تحلیل‌های بعید و حتی مضحک را در عقلانیت سیاسی مبتلایان به این سندروم باورپذیر می‌کند، تا آنجاکه هر جنبنده و هر فعل و انفعال در زیست فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی جامعه، در کوه، دریا و آسمان را امری سیاسی و برنامه‌ریزی شده از سوی یک نهاد خاص قلمداد می‌کند. در سندروم حاد، گویا آن‌چنان که عرفا در شهود موحدانه خود عالم را یکپارچه و مبتنی بر مشیت الهی می‌بینند، این افراد نیز در علت‌یابی یا تحلیل پدیده‌ها جای پای حکومت را می‌بیند و رویدادها را بی‌مهابا تطبیق و تحلیل می‌کند.

بسیط‌انگاری و تقلیل‌گرایی پدیده‌های بزرگ اجتماعی

یکی دیگر از پیش‌زمینه‌های اجتماعی بروز این سندروم ساده‌اندیشی در تحلیل پدیده‌های بزرگ اجتماعی و بسنده کردن به دو، سه مقوله ساده است؛ اگرچه این افراد به سایر فرضیه‌ها برچسب ساده‌لوحی می‌زنند و مدعی گذر از سطح ظاهری پدیده‌ها به پشت صحنه آن هستند، اما خود نگاهی تک‌بعدی و تقلیل‌گرایانه به وقایع بزرگ دارند. مسائل اجتماعی ماهیت‌هایی درهم‌تنیده، چندبعدی و ارگانیک دارند و تعاملات اجتماعی در نتیجه برهم کنش‌های متقابل و مؤلفه‌های متعدد بر یکدیگر است. اگرچه برای شناخت و تحلیل پدیده‌ها ناچاراً باید بر چند متغیر ثابت و وابسته دست برد، ولی این محدودیت، توجیه‌گر نگاه تک‌بعدی و بسیط نیست.

کاهش سطح خردورزی

کاهش خردورزی منطقی و اکتفا به تحلیل‌های غیرکارشناسانه و عوام‌پسند، در کنار انفعال و ناامیدی نخبگان سیاسی از روشنگری افکار عمومی، باعث رجوع مخاطبان به تحلیل‌های ساده و عجیب می‌شود. یکی از دلایل این مسئله کاهش سطح مطالعه، دانش تاریخی و علمی مردم است که معبری برای طرح تحلیل‌های خلاف مستندات تاریخی و علمی می‌گشاید. برای مثال وقوع زلزله در کرمانشاه به خاطر انفجارهای عمدی در زیرزمین، با مستندات علمی، امکانات داخلی و شرایط منطقه امری بسیاری دور از ذهن و عقل سلیم است.

یا مذاکره ایران و عراق، پیش از عملیات مرصاد در ایران، با وقایع تاریخی مهاجرت شیعیان عراقی از ایران و تحولات و بلندپروازی‌های گروهک منافقین و اتفاقات داخل و خارج از کشور همخوانی ندارد. تنها دلیل چسبندگی دو مسئله، موفقیت ایران در شکست دشمن است. همچنین طراحی شهادت سردار سلیمانی به دست خود نظام در قالب قربانی کردن بزرگترین و کاریزماتیک‌ترین نیروی نظامی و امنیتی، که تنها نامش اعتبار و وزنه‌ای برای ثبات کشور و منطقه بود، چگونه برای این افراد منطقی می‌نماید؟ تئوری زنده بودن شهید سلیمانی با اینکه آمریکا رسماً شهادت سردار سلیمانی را پذیرفت و منابع ایرانی و عراقی آن را تأیید کردند، چگونه برای این افراد قابل پذیرش است؟

واقعیت آن است که تعارض تحلیل‌های «کار خودشونه» با مستندات خارجی و عقلانی از سطح رؤیاپردازی‌ها گذر می‌کند و گاهی دچار تناقضات جدی داخلی می‌شود. «ضعیف و قوی دانستن همزمان ایران یا امریکا در تحلیل»، «هماهنگی و مذاکره ایران و امریکا و سطح بالای تنش» از تناقضات داخلی در فرضیات است. صغرای تحلیل را بر مبنای زیرکی آمریکا به جهت داشتن برنامه‌ریزان و مشاوران قوی قرار می‌دهد، اما در نتیجه استدلال، آنان را بی‌اطلاع از پیامد کار و ناتوان از پیش‌بینی اقدامات ایران ذکر می‌کند. از یک سو استدلال می‌کنند که مقامات آمریکایی به خاطر زیرکی این طرح را انجام نمی‌دهند و از سوی دیگر می‌گوید که که آنها در قبال کار نکرده، می‌پذیرند که پادگانشان را با هماهنگی بزنند و حیثت سیاسی و نظامی خود را در سطح جهانی لکه‌دار کنند.

از عدم مذاکره و سازش با آمریکا پی‌درپی انتقاد می‌کنند، اما معتقد هستند که سپاه، از منتقدان جدی سازش، در این سطح بزرگ با آمریکا هماهنگی می‌کند. از یک سو حاکمیت را در امر اجتماعی و سیاسی بسیار باهوش محسوب می‌کند که پیوسته می‌تواند مردم را فریب دهد و کارهای بزرگ و چندمرحله‌ای برای رسیدن به نتایج بعید در فرهنگ و جامعه انجام دهند، اما در برنامه‌های فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی خود بسیار ضعیف است. اگر واقعاً نهاد‌های انقلابی و فرهنگی توانایی برنامه‌ریزی این اتفاقات داشتند، قطع یقین در سطوح پایین‌تر می‌توانستند از بروز اتفاقات ساده در ظهور معضل برای کشور پیشگیری کنند. 

روحیه انتقادی و اعتراضی

یکی از واقعیت‌های فضای اجتماعی، روحیه نقد و گلایه در بین مردم است؛ این رویکرد به ویژه برای نسل جدید، از کودکی به خاطر مجاورت در فضای نقادانه محافل خانوادگی و اجتماعی درونی‌سازی شده است. اکنون عادت اجتماعی، بیش از آنکه بر تحلیل مسائل جامعه و راه‌یابی برای پیشرفت و رشد خود باشد، بیشتر در نقد دیگران و به ویژه حاکمیت است و مجال برای هر گفتمان روشن و هدایتگر تنگ شده است. البته عدم اقناع ذهنی و روانی مردم، معضلات اقتصادی و اجتماعی، همزبانی با بخش منتقد جامعه، گرفتن پز روشنفکری و پرهیز از گرفتن انگ حکومتی و کناره‌گیری از مجادلات پرتنش‌ در این مسئله نقش داشته است.

در جامعه‌ای که نکات منفی و مثبت توأمان وجود دارد، نقد تمام عیار و سیاه‌نمایی گویای تمام واقعیت جامعه نیست. همچنین نقش فرهنگ عمومی، آحاد جامعه و صنوف مختلف مردم و نهادهای مردمی در توسعه و حل مشکلات کشوری قابل اغماض نیست. افراد در جامعه امروز از همدیگر یاد گرفته‌اند که بیشتر اعتراض و انتقاد کنند و با نقد دیگر از نقش خود در بروز یا توقف مشکلات چشم‌پوشی کنند؛ اگرچه نقش سترگ دولت در بهبود فضای سیاسی و اقتصادی و امورات مردم قابل انکار نیست، اما نباید از نقش اقشار مردم در پیشرفت غفلت کرد. برای مثال در گرانی‌های اخیر، دولت در یک سمت افزایش قیمت‌ها قرار داشت، اما نقش محتکرین و بازاریان قابل انکار نبود؛ نتیجه آنکه در فرهنگ عمومی تصویرپردازی‌های مثبت، رؤیاپردازی رومانیک و بلندپروازی و آرمان‌گرایی، جای خود را به سیاست‌زدگی، نقدگرایی و سیاه‌نمایی داده است.

تحلیل‌های صرفاً ایرانی

یک پیش‌فرض و تصور در ضمیر ناخودآگاه مردم قرار دارد که برخی مشکلات فقط برای ایران است. مجدداً تأکید می‌شود که نقطه آسیب این داستان وجه غلوآمیز آن است؛ جهان در هر لحظه با بحرانی روبروست و مردم منطقه در سطوح و زمینه‌های مختلف بحران‌هایی مشترک یا مخصوص به خود دارند. برخی گرفتاری مانند شلوغی مترو، ترافیک، آلودگی هوا تا حوادثی همچون سقوط هواپیما، آتش‌سوزی در ساختمان‌ها، غرق شدن کشتی و بلایای طبیعی وجه مشترک بسیاری از جوامع و کشور‌های پیشرفته است. اگرچه در نحوه پیشگیری و مواجهه با بحران و همراهی با پیامدهای اجتماعی اختلاف داریم!

اکنون که سیستان و بلوچستان در ایران درگیر سیل هستند، استرالیا درگیر آتش‌سوزی مهیب و بی‌سابقه و سپس سیل است و بحران‌های زیادی در برخی نقاط جهان در حال رخ دادن است. جالب است که در وقایع مشترک با کشورهای دیگر، برخلاف تئوری‌های داخلی برای طرف خارجی مثلاً جامعه آمریکایی مطرح نمی‌شود؛ در قضیه موشک‌باران پایگاه عین‌الاسد شاهد نبودم که فرضیه هماهنگی و مذاکره سپاه با مقامات پنتاگون مطرح شود، زیرا به دلایل متعددی (همچون نبود کانال رسمی و قانونی مذاکره، شدت مطالبات و هیجانات اجتماعی، تهدیدهای مقامات رسمی، روحیه عدم سازش‌کاری سپاه، فرصت‌انگاری برای نشان دادن ضرب شست نظامی و..) این گونه افکار ساده‌اندیشی تلقی می‌شود که صرفاً خوراک فکری برای داخل کشور تهیه می‌کند.

عوامل انسانی

منظور از عوامل انسانی رفتارهای متعمدانه از سوی نهاد‌های حاکمیتی یا معارضان انقلاب اسلامی است که مستقیماً به تقویت این سندروم کمک می‌کند؛

گسل اعتماد اجتماعی

کاهش شدید سرمایه اجتماعی در طی سال‌های اخیر و افزایش گسل اعتماد اجتماعی به ویژه میان مردم و حاکمیت زمینه را برای پذیرش نگاه بدبینانه به تمام اتفاقات و رویداد‌ها را فراهم کرده و به نوعی حاکمیت در ایجاد این مسئله عاملیت داشته است. همچنین نبود شفافیت و اطلاع‌رسانی جامع از مهم‌ترین عوامل آن است؛ زیرا با نبود شفافیت و محرم ندانستن مردم (در اطلاعات غیرنظامی و امنیتی)، به نوعی خلأ اطلاعاتی و خبری ایجاد می‌شود و فضای عمومی جامعه که تشنه دانستن است، پذیرای انواع تحلیل‌های جعلی و پررنگ و لعاب می‌شود؛ علل و زمینه تصمیم‌سازی‌های مسئولان ممکن است برای برخی افراد منطقی و مقبول نباشد، ولی اطلاع‌رسانی دیرهنگام یا عدم تشریح جزئیات، بازار گمانه‌زنی‌ها را داغ می‌کند که برخی از آن‌ها از اهداف مغرضانه سیاسی خالی نیست.

امیرمؤمنان(ع) در خطبه 53 نهج‌البلاغه فرمودند: «هرگز نگو که «من فرمانروا هستم كه باید دستور دهنده باشم و دیگران اطاعت كنند»؛ زیرا قطعاً چنین اندیشه‌ای، مایه فساد قلب و سستی دین خواهد شد و تو را با نارضایتی عمومی و حوادث بنیان برانداز روبرو می‌سازد»(نهج‌البلاغه، خطبه ۵۳). حضرت تأکید می‌کند که این منطق نه‌تنها قلب تو را فاسد می‌کند، بلکه نتیجتاً مردم را ناراضی و حکومتت را سست می‌کند. یکی دیگر از ریشه‌های بی‌توجهی به افکار عمومی ناشی از عدم اشراف اجتماعی و فرهنگی برخی مسئولان کشور است.

دلیل بعدی، عدم مشارکت‌دهی نهاد‌های اجتماعی و مردمی یا توجه به افکار عمومی در برخی تصمیمات حاکمیتی است. مشارکت‌پذیری بالاتر مردم یا نخبگان جریان‌های سیاسی اجتماعی در تصمیمات، به تقویت سرمایه اجتماعی و تغذیه اذهان عمومی با تحلیل‌های منطقی و نه خلاف عقل انجام می‌شود. مردم از طریق نخبگان مقبول در جامعه ذهنیت روشن‌تری به این مسائل پیدا کنند.

حربه مخالفان برای کاهش دستاوردها

جریان مخالفان نظام تلاش دارند هر رخدادی را که در هر مرحله از تبعات و پیامدها به نفع نظام تمام نشود را تحریف کنند. به ویژه اتفاقاتی را که به همراهی مردم و حضور پرشور مردم بیانجامد را ساختگی و جعلی تعبیر کنند و تبعات غیرقابل پیش‌بینی حوادث را فریب افکار عمومی قلمداد کنند. آنان وقتی از تقلیل جمعیت حاضر در صحنه ناامید می‌شوند، حضور مردم را ناشی از جهل سیاسی، جوزدگی و ساده‌اندیشی تفسیر می‌کنند و با ارائه تحلیل‌های عجیب تلاش دارند تا دستاوردهای این اتفاق را کم کنند.

آنان با انکار قدرت نظامی، توان بازدارندگی و برد هژمونیک ایران در منطقه، سعی دارند تا نقطه قوت حاکمیت را در انجام مأموریت‌های ظاهری برای فریب افکار عمومی محدود کنند. این تحلیل‌ها در هنگام مشاهده نتایج مثبت بزرگ، سریعاً پای کار آمده و اقدام اولیه را تنها فریب و حقه معرفی می‌کنند؛ عملیات فریب با وسعت بسیار زیادی که از پیچیدگی تحلیل اجتماعی تا واکنش‌های دشمن را پیش‌بینی می‌کند و قدم به قدم به سمت اهداف بسیار دور حرکت می‌کند.

رسانه‌های خارجی

ریشه‌های بسیاری از خیال‌پردازی‌ها در این زمینه در افراد و گروه‌های خارج از کشور است. تحلیل‌گران رسانه‌های فارسی‌زبان خارج از کشور، سالهاست که می‌گویند مملکت افراد را با تطمیع یا تهدید به پای صحنه می‌آورد. آنها با تحلیل‌های مصرف گذشته جامعه را از سطح شعور سیاسی و فکر تحقیر می‌کنند. در حالی که افراد در داخل کشور، بعینه مشاهده می‌کنند که هیچ تهدید و تشویقی برای حضور در مراسم وجود ندارد.

راهکار مقابله این سندروم افزایش شفافیت، مشارکت و نظرخواهی از مردم در تصمیم‌سازی‌ها، اطلاع‌رسانی به موقع و جامع، توضیح و اقناع افکار عمومی در قبال سیاست‌های اجرایی، پذیرش ضعف‌ها و عذرخواهی از کاستی‌ها از جانب حاکمیت، ترمیم اعتماد اجتماعی، تقویت جایگاه رسانه‌های داخلی و پشتیبانی از کانال‌های خبری مطمئن، ایجاد فضای باز برای گفت‌وگو و ارائه نظر و نقد تحلیل‌ها، اطلاع‌رسانی فراجناحی و منصفانه رسانه ملی، ترویج مطالعه و کتابخوانی، تولید سریال‌ها و برنامه‌هایی با محوریت تاریخ شفاهی و ... است. تمام این عوامل در درمان و پیشگیری از رشد این سندروم حاد ذهنی در عقلانیت سیاسی ایرانیان مؤثر است.

جامعه ایرانی باید میان «حکومت» به مثابه دستگاه اجرایی با تمام ارکان و قوا، «نظام» در معنای «ایده حکومت» و «حاکمیت» در مقام سرزمین ایران  تمایز قائل شوند و متوجه باشند که راهبردهای طراحی شده دشمن، هر سه سطح فوق را نشانه گرفته‌اند و نه سطح نخست را؛ از این رو تمام تحلیل‌ها و انگاره‌های جهت‌دار در جهت تضعیف این سه رکن است و نباید با هیجان و سطحی‌نگری با آن برخورد کنیم.

برای مثال در تحلیل حضور طیف‌های مختلف مردم در تشییع پیکر قاسم سلیمانی، مؤلفه‌هایی چون شخصیت، رویه خالصانه و سلوک متواضع و مردمی، ساده‌زیستی و پاکدستی، عدم مداخله سیاسی، مشی میانجیگرانه و معتدل، پیشینه تاریخی و فرهنگی ایرانیان، گرایش توحیدگرایانه و مذهبی ملت، عشق به اهل بیت(ع) و به ویژه الگوی شهادت‌طلبی عاشورا، و تقویت حس تحقیرشدگی تاریخی در برابر آمریکا در هیچ کدام از تحلیل‌های آن‌ها جایی ندارد. جا دارد مسئولان نیز به عنایت به فرمایش رهبری مبنی بر حفظ دستاوردهای شهادت سردار سلیمانی، به حفظ و تقویت سرمایه اجتماعی و جلب مجدد اعتماد عمومی مردم برآیند.

محمد پارسائیان

انتهای پیام
captcha