قاسم سلیمانی؛ معیار مسلمانی
کد خبر: 3871187
تاریخ انتشار : ۲۴ دی ۱۳۹۸ - ۰۸:۳۵
سیره‌شناسی «سردار دل‌ها» از دیدگاه نهج‌البلاغه؛

قاسم سلیمانی؛ معیار مسلمانی

گروه فرهنگی ــ امروز که تابلویی از زندگی یک فرمانده فداکار و مؤمن را در پیش چشمان خود داریم، فرصتی است تا بر اساس کلام مولا علی(ع) در اعماق قلبمان بیندیشیم که سردار دل‌ها تا چه اندازه به معیار‌های مسلمانی نزدیک بود و ما در چه موقعیتی قرار داریم.

قاسم سلیمانی؛  معیار مسلمانیجای تعجب نیست که هر کس با خدا معامله کند عاقبتش پروازی است تا اوج حقیقت؛ بودنش چو خورشید سودرسان و رفتنش عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ.

واقعاً حاج قاسم که بود؟ او با خدایش چه داد و ستدی داشت که با شهادتش جهانی عزادار کرد و ملت‌هایی را به پای پرچم حسین (ع) گرد هم آورد و خونش سیلی از جمعیت شد و لرزه بر تن استکبار زمان انداخت. تا جایی که رهبر عظیم‌الشأن شیعیان جهان پس از شهادتش در دیدار با مردم قم چنین گفتند: «من در مقابل آنچه روح بزرگ آن شهید عزیز برای ایران و منطقه به‌ ارمغان آورد، سر تعظیم فرود می‌آورم.»

حال که امروز، تابلویی از زندگی یک رزمنده فداکار و مؤمن را در پیش چشمان‌مان داریم، فرصتی است تا به کلام روشن مولا امیرالمؤمنان علی(ع) نظر بیندازیم و صفات مؤمنان را از کلام ایشان بخوانیم؛ و در اعماق قلبمان بیندیشیم که سردار دل‌ها تا چه اندازه به صفات انسان‌های کامل نزدیک بود و ما در چه موقعیتی قرار داریم.

روایت شده روزی «هَمّام» یکی از صحابه حضرت علی (ع) و شخصیتی پارسا، متهجّد و مجتهد بوده که از حضرت درخواست می‌کند، صفات «متقین» را باز گوید و حضرت نیز با مقدماتی اجابت می‌فرمایند. بیانات آن بزرگوار معروف است به «خطبه همّام» و در نهج البلاغه (نسخه صبحی صالح، ص ۳۰۳، خطبه ۱۹۳) نقل شده است. روایت دیگری در اصول کافی از حضرت نقل شده که شبیه همان خطبه است. در اینجا منقول در اصول کافی را که برگرفته از کتاب «کیش پارسایان»، درس‌هایی از آیت‌الله مجتبی تهرانی است می‌آوریم. تا ببینیم این صفات مردان الهی تا چه اندازه در سردار مقاومت متبلور بوده است.

امام صادق (ع) می‌فرمایند: هنگامی که علی علیه السلام خطبه می‌خواندند، همّام بلند شد و عرض کرد: «صِفْ لَنا صِفَةَ المُؤمِنِ کَانَّنا نَنْظُرُ اِلَیهِ»؛ «برای ما توصیف بفرمایید مؤمن را، مانند آن که او را می‌بینیم.»

«فَقالَ: یَا هَمّامُ! المُؤمِنُ هُوَ الکَیِّسُ الفِطن»؛ فرمودند: «ای همام! مؤمن، زیرک و باهوش است.» برخی «کیِّس» و «فطن» را به یک معنا گرفته‌اند و فطن را تاکید کیِّس دانسته‌اند. اما با مراجعه به کتب لغت، روشن می‌شود میان این دو واژه تفاوت است. کیِّس در مقابل احمق است و به زیرکی خدادادی اطلاق می‌شود. معنی روایت این می‌شود، که مؤمن عاقل و چیز فهم است. از این رو می‌توان گفت کیاست به ادراک کلیات (عقل خدادادی)، و فطانت به هوشی که حاصل تجربه است (ادراک جزییات) اطلاق می‌شود. یکی از دلایل اختلاف فطانت و کیاست روایتی از رسول‌الله (ص) است که نشان می‌دهد فِطن تاکید کیِّس نیست. قال رسول الله صلی الله علیه و آله: «المؤمن کیِّس الفِطن الحذر»؛ «مؤمن عاقل و چیز فهم و محتاط است.»

به یاد داریم که رهبر معظم انقلاب در تبیین خصایص سپهبد شهید سلیمانی، «شجاعت» و «تدبیر» را دو ویژگی برجسته او برشمردند و از زبان همرزمان این شهید نیز نقل شده حاجی (سردار سلیمانی) بسیار زیرک وباهوش بود.

در دنباله روایت علی (ع) فرمودند: «بشره فی وجهه و حزنه فی قلبه»؛ «صورت مؤمن بشاش و باز است و حزنش در قلبش است.»

اندوه‌  را می‌توان به دو قسمت تقسیم کرد: ۱ ـ حزن در امور دنیوی، مانند مصیبت‌ها و گرفتاری‌هایی که برای انسان گاهی در دنیا پیدا می‌شود. مؤمنی که گرفتاری دنیوی برایش پیش آمده نباید در روابط اجتماعی، آن را بروز دهد. ۲ ـ حزن در امور اخروی، مانند خوف از خدا، در این موارد هم، باید حزن در دل باشد و در قیافه و چهره منعکس نشود.

البته غم و اندوه مؤمن با حزن اولیائش نسبتی مستقیم دارد. همان طور که نشاط او با فرح و شادی اولیائش نسبت دارد، چون دل‌های مؤمنان با یکدیگر مربوط است. یکی از همرزمان قدیمی حاج قاسم، می‌گفت: حاج قاسم هیچگاه از سختی‌های عراق و سوریه سخن نمی‌گفت و در پاسخ به هر سؤالی در این خصوص، می‌گوید همه چیز خوب است؛ همه چیز خوب است.

در روایتی دیگر، روایت همّام به صورت تمثیلی پرداخته شده است: «المُؤمِنُ لا یَلسَعُ مِنْ حَجَرٍ مَرَّتَین»؛ «مؤمن از روی یک سنگ دو بار نمی‌لغزد و به زمین نمی‌خورد.» متاسفانه در سابق، گاهی ساده لوحی‌ها را علامت خوبی می‌دانستند. کسی که صابون را از پنیر تشخیص نمی‌داد، ستایش می‌شد. در صورتی که بی‌شعوری هیچ گاه علامت «خوب» نبوده، و این نوع مدح‌ها ترویج نادانی است.

در اینجا ذکر نکته‌ای ضروری است که میان حیله زدن و حیله را درک کردن تفاوت است. یکی از بزرگان می‌فرمود حقه نزن، اما حقه را بفهم. چرا؟ چون مؤمن کیس و فطن و حذر است یعنی مؤمن هوشیار است و اوضاع را می‌پاید. البته این کلمه «حذر» معانی متفاوت دنیوی و اخروی دارد. یکی از معانی آن هوشیاری مؤمن در نفروختن آخرت به دنیا است. از این روایت در می‌یابیم که اسلام دین شعور است، حتی، در وصول به مقامات معنوی به کار انداختن شعور را شرط می‌داند.

در روایتی یکی از ائمه معصومین علیهم السلام درباره شیعیان، فرموده‌اند: «شِیعَتُنا خُلِقُوا مِن فاضِلِ طِینَتِنا یَفْرَحُون لِفَرَحِنا وَ یَحْزَنُونَ لِحُزْنِنا» (۴)؛ شیعیان ما از باقیمانده طینت ما آفریده شده‌اند. شادی آن‌ها با شادی ما و حزنشان با حزن ما در ارتباط است. آنگاه که اولیای ایشان اندوهناکند شیعیان نیز اندوهگین‌اند و وقتی شادند، پیروانشان نیز مسرورند.

حجت‌الاسلام رضایی در مراسمی با اشاره به ویژگی‌های برجسته سپهبد سلیمانی، گفت: عشق و ارادت ایشان به مکتب امام حسین (ع) و حضرت زینب(س) بی نظیر بود. به طوری که علاوه بر توسلات روزانه هر روز زیارت عاشورا می‌خواند و هفته‌ای یک مرتبه جلسه روضه با وجود مشغله‌های زیاد در منزل ایشان برپا بود. به طوری که حتی در زمان‌های ماموریت نیز تماس می‌گرفت و پیگیر این جلسات هفتگی بود.

«اَوسَعُ شَیءٍ صَدْراً»: مؤمن از روحی وسیع برخوردار است. برخی این جمله را به حلم تفسیر کرده‌اند. یعنی مؤمن اهل حلم است. برخی هم آن را به علم شرح کرده‌اند. البته تفسیر وسعت صدر به علم، بعید است. صدر همان روح است. روح مؤمن با ظرفیت است و در برابر مشکلاتی که برای خیلی‌ها تحمل ناپذیر است، مقاومت می‌کند.

مؤمن آب جاری است

مؤمن مانند آب جاری است که بر اثر تماس با نجاست، نجس نمی‌شود بعضی مردم مانند آب قلیل هستند که بر اثر برخورد با اندکی نجاست، نجس می‌شوند، برخی نیز مانند آب کُر هستند که باید به قدری نجاست در آن وارد شود که بو و طعم نجاست را بگیرند. اما مؤمن مانند آب جاری است که به منبعی عظیم از رودخانه یا دریا متصل است. آب جاری هرگز منفعل نمی‌شود. این روایت آنگاه که به مناسبت‌های اجتماعی کشانده شود آثار و برکات بسیار زیادی دارد. از این رو، مؤمن از گفتار بسیاری از جُهال می‌گذرد و حلم به خرج می‌دهد.

از همرزم حاج قاسم نقل شده است: «حاجی در خانه هم با صبر و حوصله و خوش اخلاق است. مثلا اگر ما با خانوم بچه‌ها بخواهیم جایی بریم و آن‌ها کمی دیر آماده شوند، شروع می‌کنیم به غر زدن. اما حاجی وقتی می‌خواد با خانوم بچه‌ها جایی تشریف ببرند، با توجه به شرایطی که ایشان دارند و باید مواظب بود کسی نیاد و خدای نکرده اتفاقی نیفته و زود حرکت کنند؛ اما حاجی با راحتی میاد توی ماشین می‌نشینند و وقتی خانواده‌اش تشریف میارند، با خوش رویی میگه بفرمایید.»

«وَ اَذَّلُ شَیءٍ نَفْساً»: هوا‌های نفسانی در نزد مؤمن از هر چیز خوارتر است. چرا سعی مؤمن از عسل شیرین‌تر است؟ چون مؤمن از کوشش خود در دو جهت لذت می‌برد: 1- از جهت مادی. وقتی برای تامین معیشت خود یا کسانی که با وی مربوط اند که این خود، عبادت است و مروت. آن گاه که در مسیر تامین معاش تلاش می‌کند به دلیل فطرت انسانی از این که وسیله است تا دیگران با حمایت او به زندگی ادامه دهند، لذت می‌برد، مانند پزشکی که از درمان بیماران خویش احساس لذت می‌کند.

۲- از جهت معنوی. وقتی که تلاش مؤمن مربوط به اعمالی است که در آخرت از آن‌ها بهره‌مند می‌شود. در بُعد معنوی وقتی به اوامر حق تعالی گردن می‌نهد و دستور‌های الهی را اجرا می‌کند؛ پیوند محبتی که میان او و محبوب است، شدیدتر می‌شود و از این جهت لذتی وصف ناپذیر برایش حاصل می‌گردد. او باور دارد که تلاشش به ملاقات حق می‌انجامد.

مؤمن به دلیل احساس فرادستی که نسبت به هوا‌های نفسانی دارد هرگز تسلیم آن نمی‌شود. «زاجِرٌ عَن کُلِّ فَانٍ حَاضٍ عَلَی کُلِّ حَسَنٍ»؛ از هر آنچه فانی است باز می‌دارد و در تحقق امور نیکو حریص است.

مراد از «فانی» امور دنیوی است که به حال نفوس مضر است. «زاجر» هم اعم از زجر و بازدارندگی خود و دیگران است. از امر به معروف و نهی از منکر، «کُل فانٍ» تنها محرمات را در برنمی‌گیرد، چه بسا امور مکروه و مباحی که ممکن است به جنبه‌های اخروی ضربه بزند، لااقل موجب تنزل مراتب شود؛ و مؤمن خود و دیگران را از آن‌ها باز می‌دارد.

راز محبوبیت سردار سرافراز حاج قاسم سلیمانی نیز در اخلاص اوست. رهبر انقلاب اسلامی بار‌ها و بارها، او را با صفت «اخلاص» معرفی کرده‌اند. به عنوان نمونه در دیدار با خانواده سردار فرمودند: «می‌بینید مردم چه کار دارند می‌کنند برای حاج قاسم؛ این برای شما تسلّی است... بدانید که مردم قدر پدر شما را دانستند و این ناشی از اخلاص است؛ این اخلاص است. اگر اخلاص نباشد، این جور دل‌های مردم متوجّه نمی‌شود؛ دل‌ها دست خدا است؛ این که دل‌ها این جور همه متوجّه می‌شوند، نشان‌دهنده این است که یک اخلاص بزرگی در آن مرد وجود داشت.»

«لاحَقُودٌ ولاحَسُودٌ وَ لا وَثّابٌ وَ لا سَبّابٌ وَ لا عَیّابٌ وَ لا مُغتَابٌ»؛ کینه ورز و حسود نیست، به مردم نمی‌پرد و دشنام نمی‌دهد، عیب‌جو و غیبت کننده نیست.

«حقد» آن دشمنی است که در درون جای می‌گیرد. میان «حقد» و «عداوت» اختلاف است. معمولا «حقد» را به کینه ترجمه کرده‌اند.

قاسم سلیمانی؛  معیار مسلمانی
مؤمن پرخاش نمی‌کند

«وثاب» به معنی پریدن و جستن است. یعنی مؤمن به دیگران پرخاش نمی‌کند. از همرزم حاج قاسم نقل شده است: «حاج قاسم خیلی خاکی و بی‌غرور است. یه شب که دیر وقت به یه محلی رسیدیم دیدیم حاج قاسم جای همه مارو پهن کرده و خودش هم رفت گوشه‌ای خوابید. صبح زود که برای نماز بلند شده بود، گفت: لااقل دیشب موبایل‌هاتون رو خاموش می‌کردید بعد می‌خوابیدید، تا صبح مدام صدای زنگ‌شان می‌آمد. اگر کس دیگری جای حاج قاسم بود، همون شب سر ما داد می‌کشید که موبایل‌هاتون رو خاموش کنید!.»

«عیاب»، عیب‌جو را گویند و «مغتاب»، غیبت‌کننده، معنی روایت این است که مؤمن اهل کینه، حسد، پرخاشگری، فحاشی، عیب‌جویی و غیبت نیست. طمع حالتی است که برای نفس در برابر دنیا پدید می‌آید دل آنچه را دیگران از نعم مادی دارند، طلب می‌کند، اگر چه بدان احتیاج نداشته باشد.

در بُعد معنوی وقتی به اوامر حق تعالی گردن می‌نهد و دستور‌های الهی را اجرا می‌کند؛ پیوند محبتی که میان او و محبوب است، شدیدتر می‌شود و از این جهت لذتی وصف ناپذیر برایش حاصل می‌گردد. او باور دارد که تلاشش به ملاقات حق می‌انجامد. «یا ایها الانسان انک کادح الی ربک کدحا فمُلاقیه.»

«لا جَشعٌ وَ لا هلع»؛ نه حریص است و نه اسیر پوچی است. «جشع»، کثرت حرص را گویند. حرص به این معنا است که شخصی در عین دارایی باز هم افزون طلبی می‌کند و حال آن که این تقاضا برایش مفید نیست. شدت حرص در جایی است که شخص نصیب خود را گرفته است و طمع در مال غیر دارد.

«هلوع» به معنای کسی است که توان تحمل در برابر هوا‌های نفسانی را ندارد. به تعبیری، آدم پوچی است. چنین شخصی ناشکیباست. اهل جزع و فزع است؛ بنابراین جشع و هلع، حالت کسی است که حریص است و بی صبر.

مؤمن درشت‌گفتار نیست

«وَ لا عُنف وَ لا صلف»: درشت گفتار و کم ظرفیت نیست. از امام حسین(ع) پرسیدند که چه چیز ایمان را در بنده پا برجا می‌کند حضرت پاسخ فرمودند: «ورع». یعنی فرد اول روحیه امانت‌داری را از دست می‌دهد و به امانات الهی خیانت می‌کند. در اینجاست که توحید ولایتش در خطر نابودی قرار می‌گیرد.

«وَ لا مُتکلِّفٌ وَ لامُتَعَمِّقٌ»: اهل تکلف نیست و در چیزی که به او مربوط نیست فرو نمی‌رود. تکلف از کلف به معنی مشقت است. مؤمن در روابط اجتماعی به مقدار توانی که دارد عمل می‌کند و خود را به مشقت نمی‌افکند. از آن طرف، در معاشرت با دیگران کار‌ها و سخنان مؤمنان را زیر ذره‌بین نمی‌گذارد و در آن عمیق نمی‌شود. در نگرش به افکار و اعمال خود نیز متعارف و متعادل است.

«جَمیلُ المُنازِعَة»: منازعه‌اش زیباست. به طوری که اگر شخص ثالثی از بیرون نظاره‌گر این منازعه باشد از رفتار مؤمن لذت می‌برد، چون حتی در منازعه هم مسائل اخلاقی و انسانی را مراعات می‌کند.

بازگشت مؤمن کریمانه است

«کَریمُ المُراجِعَة»؛ بازگشتش کریمانه است. کرامت به معنای بزرگواری است، اما مراجعه در اینجا به چه معناست در اینجا احتمالات گوناگونی قابل طرح است.

۱ ـ ممکن است مقصود این باشد که وقتی مؤمن درباره شخصی مرتکب اشتباهی شد، با بزرگواری عمل می‌کند و باز می‌گردد. ۲ ـ امکان دارد مراد این باشد که حتی در هنگام نیاز به کسی، مراجعه‌اش به او با تملق و چاپلوسی همراه نیست، بزرگوارانه و کریمانه است.

«عَدلٌ اِنْ غَضبَ»: در وقت خشم از عدالت خارج نمی‌شود. «رَفیقٌ اِنْ طَلَبَ»؛ ملایمست اگر چیزی خواهد.

«لایَتَهَوَّرُ وَ لا یَتَهَتَّک»: مؤمن اهل تهور و پرده‌دری نیست. قوای نفس انسان به یک اعتبار عقل و شهوت و غضب است و هر یک از این‌ها سه حالت دارند: افراطی، تفریطی و اعتدالی.

«وَ لا یَتَجَبَّر»: مؤمن، متکبر نیست. «تَجبُّر» را به تکبر معنا کرده‌اند. نه خود را بزرگ می‌بیند و نه خود را بزرگ می‌نمایاند.

«خَالِصُ الوَدّ»: دوستی‌اش خالصانه است. در معنای این کلام سه تصویر محتمل است: ۱ ـ مؤمن در روابط اجتماعی اهل خدعه و نیرنگ و نفاق نیست. دوستی‌اش بی‌قید و شرط است. ۲ ـ مؤمن دوست می‌پذیرد و رفاقت می‌کند، اما محور این رفاقت‌ها خداوند است دشمنی‌اش هم برای خداست. یعنی حبش خالصاً لله و بغضش نیز مخلصا لله است. ۳ ـ مظروف دل مؤمن فقط محبت خداست. محبتش به خدا خالص است و در کنارش هیچ محبت دیگری نیست.

گفته شده حاج قاسم وقتی به دیدار پدر بزرگوارشان می‌رود، ایشان را حمام می‌برند، لباس‌هایش را با دست خودش می‌شوید و جایی برای استراحت پدر پهن می‌کند و بعد از آن می‌بینیم نفس راحتی کشید. تا مادر ایشان نیز در قید حیات بودند، نسبت به مادر نیز چنین بود.

«وَثیقُ العَهدِ، وَفِیُّ العَقد»: عهدهایش وثیق و محکم و به پیمان‌هایش وفادار است. از یکی از همرزمانش بیان شده که حاج قاسم نسبت به ولایت فقیه، حساسیت و اعتقاد قلبی خاصی دارد و می‌گوید: اگر تمام علمای جهان یک طرف باشند و مقام معظم رهبری یک طرف، مطمئنا من طرف آیت‌الله خامنه‌ای می‌روم.

مؤمن مهربان و پیونددهنده است

«شَفیقُ الوُصول»؛ مهربان پیوند زننده است. به عبارت دیگر ناصح مشفق است اصرار دارد که به مؤمنان خیر برساند. حرص مؤمن در این موارد است و در مهربانی کردن به مؤمنان حریص است. وصول از «صله» به معنی بسیار پیوند زننده است. مؤمن همواره پیوند می‌زند، قاطع و فاصل نیست. خواه در خصوص ارحام، خواه در خصوص سایر مؤمنان. یکی از بزرگان می‌فرمود: هیچ گاه با کسی قطع ارتباط نکرده‌ام. مگر آن که این قطع از ناحیه او بوده است. این صفت از بهترین صفات مؤمن است.

همچنین از همرزم حاج قاسم نقل شده او با وجود مشغله زیاد کاری، به صله رحم (دیدار اقوام و خویشاوندان) اهمیت ویژه‌ای می‌دهد. ایشان حتی به اقوام دور خود هم مرتب سرکشی می‌کند. آن‌ها را نیز به اسم کوچک می‌شناسد و صدا می‌زند. از یک پیرزن ۸۰ ساله تا یک کودک چند ساله با نسبت خیلی دور را با اسم می‌شناسد، صدا می‌زند و ساده، خودمانی و بدون هیچ پرستیژی با آن‌ها به گفتگو می‌نشیند.

«حلیم»، شکیبا است. حلیم، صاحب طمانینه نفس است. برخی تصور کرده‌اند غضب در مقال «کظم غیظ» است و حال آن که غضب مقابل، حلم قرار دارد. کظم غیظ فرو نشاندن غضب است با فشاری که از درون به شخص می‌آید که در برابر عمل مکروهی خود را نگاه می‌دارد. اما حلیم، نفسی است که به قدری آراسته شده که به محض برخورد با مکروه به سبب طمانینه‌ای که دارد اصلا خشمش برانگیخته نمی‌شود. در عظمت صفت حلم روایات زیادی وارد شده است، از جمله پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرموده‌اند: «اِبْتَغِ الرَّفْعَةَ بِاللهِ تعالی»؛ طلب کنید رفعت و بلندی را در نزد خدای تعالی. «قالوا وَ مَا هِیَ یَا رَسولَ اللهِ»؛ عرض کردند این رفعت چیست یا رسول الله؟ «قال تَصِل مَن قَطَعَکَ وَ تَعطِی مَن حَرَمَّکَ وَ تَحلُم مَن جَهلَکَ» (۷)؛ فرمودند: «درباره کسی که با تو قطع کرده است پیوند بزن و به کسی که تو را محروم کرده عطا کن و درباره کسی که عمل جاهلانه‌ای در حق تو مرتکب شده، حلم بورز.»

در روایتی دیگر پیامبر اکرم(ص) فرموده‌اند: اگر سه خصلت در کسی نباشد قابل اعتنا نیست. از جمله، تقوایی که او را از گناهان باز دارد و حلمی که به سبب آن از سفاهت سفیه بگذرد تا با او بتواند زندگی کند.

«قَلیلُ الفُصول»؛ اضافات گفتاری و عملی او کم است. به عبارت دیگر مختصر و مفید می‌گوید و انجام می‌دهد.

«راضٍ عَنِ اللهِ عَزَّ وَ‌جَلَّ»؛ مؤمن از خدایش خشنود است؛ و هیچ گاه از خدایش شکوه نمی‌کند.

«مُخالِفٌ لِهَواهُ»؛ با هوای نفسش مخالفت می‌کند.

مؤمن در برابر زیر دستش خشونت ندارد

«لا یَغلظُ عَلی مَن دُونَهُ»؛ مؤمن به زیر دستش خشونت ندارد.

«وَ لا یَخوضُ فِی مَا لا یَعنِیهِ»؛ در کاری که به او مربوط نیست فرو نمی‌رود. خوض به معنای فرو رفتن است. «خَاضٍ فِی المَاءِ»؛ یعنی به طوری در آب فرو رفت که از دیده‌ها پنهان شد. مثلا می‌گویند طلبه‌ها در مطالب خوض می‌کنند یعنی دقت زیاد به خرج می‌دهند، انگار در مطلب فرو می‌روند.

قاسم سلیمانی؛  معیار مسلمانی

«ناصرٌ لِلدّین»؛ یاری کننده دین است.

«مُحامٌ عَنِ المُومنین»؛ حامی مؤمنین است. در این کلام، علی علیه السلام یک مطلب را مفروض دانسته‌اند و آن این که مؤمن به برادر دینی‌اش ضرر نمی‌زند. اما اگر ضرری متوجه برادر ایمانی شد، طبق این حدیث مؤمن به حمایت از او اقدام می‌کند و در صدد رفع مشکل او برمی‌آید.

مؤمن بی‌تفاوت نیست

چرا که بی‌تفاوتی با ایمان ناسازگار نیست. «کَهفٌ لِلمُسلِمین»؛ پناهگاه مسلمان است.

«لایَخرقُ الثَنا سَمعَهُ»؛ تعریف دیگران، او را از خود، بی‌خود نمی‌کند. خرق به معنی پاره کردن است. در این تعبیر، امیرالمؤمنین علی علیه السلام استعاره‌ای به کار می‌برند که مؤمن از شنیدن تعریف گوشش پاره نمی‌شود؛ و به تعبیر دیگر خود را گم نمی‌کند. بزرگترین خطر برای انسان تعریف‌های بی جاست که شخص را فریب می‌دهد.

«لاینکی الطمعُ قلبَهُ» (۸)؛ طمع، قلب او را نمی‌خراشد. «ینکی» در لغت به معنی خراش زدن است. از این جمله ظاهرا درمی‌یابیم که طمع نمی‌تواند دل مؤمن را بخراشد، یعنی توان نفوذ در آن را ندارد. خراشیدن طمع، چه آسیبی به قلب می‌رساند؟ طمع حالتی است که برای نفس در برابر دنیا پدید می‌آید دل آنچه را دیگران از نعم مادی دارند، طلب می‌کند، اگر چه بدان احتیاج نداشته باشد. طمع از رذائلی است که از شعبات حب دنیاست و روایات بسیاری در نکوهش آن وارد شده است.

پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند: «ایَّاکَ وَ الطَمَع فِی الناسِ فَاِنَّهُ فَقْرٌ حَاضِرٌ»؛ بپرهیز از طمع که تهیدستی حاضر است. چون آدم طمع‌کار همواره با احساس نداری و نیاز زندگی می‌کند، به هر جلوه مادی چشم طمع می‌دوزد، اگرچه به آن احتیاج نداشته باشد، لذا پیوسته احساس نداری می‌کند. حرص با طمع از این نظر اختلاف دارد که حریص چیزی را که دارد، بیشتر می‌طلبد، امام باقرعلیه السلام فرمود: «بِئْسَ العَبدُ عَبدٌ لَهُ طَمَعٌ یَقودُهُ»؛ چه بد بنده‌ای است، بنده‌ای که طمع جلودار اوست.

حال ببینیم خراشیدن طمع چه آثاری دارد: میان طمع و ایمان، ضدیت است. دنیا و آخرت با یکدیگر جمع شدنی نیستند. وقتی در دلی طمع وارد شد، ایمان از آن خارج می‌شود؛ و چه خطری بالاتر از بی‌ایمانی است لذا در نقطه مقابل طمع، ورع قرار دارد. از امام حسین علیه السلام پرسیدند که چه چیز ایمان را در بنده پا برجا می‌کند حضرت پاسخ فرمودند: «ورع»؛ و سپس فرمودند: «وَ الذی یُخرِجُ مِنهُ، الطَمَعُ»؛ آنچه موجب خروج ایمان از دل می‌شود، طمع است.

طمع، انسان را در معرض زوال ایمان قرار می‌دهد. از این رو در روایات از «بی‌نیازی از مردم» و «استغنا از خلق» به عنوان فضیلتی بزرگ یاد شده است. آیت الله سید محمدمهدی میر باقری با موضوع برخی از خصوصیات حاج قاسم سلیمانی گفته است: حاج قاسم هیچ برتری جویی و هیچ فسادی در وجودش دیده نمی‌شد. این اثری که شهادت ایشان داشته، موقف ایشان در عالم مشخص می‌کند.

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای نیز در دیدار با مردم قم ۱۸ دی ماه افزودند: حاج قاسم از دفاع مقدس تا پایان عمر با شجاعت به دل خطر می‌رفت، اما در عین حال با تدبیر و فکر و منطق عمل می‌کرد و نه‌تن‌ها در میدان نظامی بلکه در میدان سیاست هم شجاعت و تدبیر توأمان داشت و سخنانش قانع‌کننده، منطقی و تأثیرگذار بود که بنده این واقعیت را بار‌ها به دوستان فعال در عرصه سیاسی گفته‌ام.

ایشان اخلاص سردار پرافتخار حاج قاسم سلیمانی را بالاتر از همه خصائص او خواندند و اضافه کردند: او شجاعت و تدبیرش را برای خدا خرج می‌کرد و اهل تظاهر و ریا نبود که ما نیز باید برای دستیابی به این ویژگی بسیار مهم یعنی اخلاص، تلاش و تمرین کنیم.

ایشان در زمینه اخلاص مثال‌زدنی حاج قاسم نیز گفتند: در جلسه‌های رسمی با مسئولان مختلف، او به‌گونه‌ای در حاشیه و دور از چشم می‌نشست که باید می‌گشتید تا او را پیدا می‌کردید و می‌دیدید.

رهبر انقلاب «مراقبت از حدود شرعی» را در همه شرایط حتی در میدان جنگ، از دیگر خصوصیات حاج قاسم برشمردند و افزودند: او فرماندهی جنگاور و مسلط بر عرصه نظامی بود، اما در میدان جنگ نیز حدود شرعی را کاملاً رعایت می‌کرد تا به هیچ کس ظلم و تعدی نشود، آن‌هم درحالی که خیلی‌ها در عرصه نظامی اهل احتیاط و رعایت حدود شرعی نیستند.

رهبر انقلاب با اشاره به مراقبت سردار سلیمانی برای حفظ جان اطرافیان، رزمندگان و همکارانش ابراز کردند: ویژگی مهم حاج قاسم این بود که در مسائل داخلی اهل حزب و جناح و این‌گونه تقسیم‌بندی‌ها نبود، اما به‌شدت انقلابی و پایبند به خط نورانی و مبارک امام بود و انقلاب و انقلابی‌گری خط قرمز قطعی او بود. حاج قاسم واقعاً ذوب در انقلاب بود و برخی سعی نکنند که این واقعیت‌ها را کم‌رنگ کنند.

ایشان خنثی کردن همه نقشه‌های نامشروع آمریکا در غرب آسیا را نمونه‌ای از تدبیر و شجاعت شهید سلیمانی برشمردند و گفتند: دشمنان حاج قاسم، این واقعیت را به‌خوبی می‌دانند.

اگرچه همه شهدا درجاتی دارند و در پیشگاه خداوند صاحب ارج و منزلت‌اند، بی‌شک ظرفیت فرهنگی عظیمی هستند که در عصر ما می‌توانند به عنوان الگوی هر انسان آزاده‌ای باشند و در این میان دست‌اندرکاران فرهنگی مسئولیت دارند تا ابعاد شخصیتی این بزرگ‌مردان را به نسل حاضر معرفی کنند. مطمئناً جوانان این مرز و بوم با در دست گرفتن فروغی از این مجاهدان الهی مسیر انبیا و اولیای خدا را به درستی درک کرده و سالک صراط المستقیم خواهند شد.

یادداشت از علی پاداشی

انتهای پیام
captcha