«حجاب اعتقاد و خمینی رهبر من است»
کد خبر: 3847606
تاریخ انتشار : ۱۴ مهر ۱۳۹۸ - ۱۰:۲۸
در پاسخ به یک خارجی مطرح شد؛

«حجاب اعتقاد و خمینی رهبر من است»

گروه اجتماعی - رزمنده زن گیلانی با اشاره به تاکید شهدا بر مسئله حجاب و عفاف، عنوان کرد: در یکی از سفرهای خارجی، با حجاب کامل حضور یافتم. فردی به من گفت «چرا حجاب دارید، امام خمینی(ره) که اینجا نیست» و من در جواب گفتم «حجاب اعتقاد و خمینی رهبر من است».

به گزارش ایکنا از گیلان، از شلیک اولین گلوله‌های دشمن و شهید و مجروح شدن تعدادی از مردم و رزمندگان، زنان مسلمان دلسوز این آب و خاک دریافتند که باید به امداد درمان مجروحان و جانبازان جنگ بپردازند. آنها بدون هیچ چشمداشتی تنها به نیت کسب رضایت الهی و اطاعت از مقام ولایت، به جبهه‌ها رفتند و چه بسا خود مجروح و جانباز شدند و گاه به خیل شهدای انقلاب پیوستند.

اگر زنان داوطلب به مدد و مساعدت جبهه و جنگ نمی‌آمدند، آمار شهدای جنگ فزونی می‌یافت و اگر مجروحان به‌موقع مداوا نمی‌شدند، درمان بعدی آنها هزینه سنگینی را بر بیت‌المال تحمیل می‌کرد.

خانواده‌ها و رزمندگان با مشاهده توجه به امداد و درمان مجروحان جنگی، اشتیاق بیشتری برای ادامه حضور داوطلبانه در جبهه احساس می‌کردند. هم‌اینک نیز بیان نمونه‌ها و جلوه‌های زیبای ایثارگری زنان پرستار، بهیار و امدادگر موجی از عشق و شوق برای خدمت به مردم پدید می‌آورد.

سیده زهرا شفیع‌پور، شیرزن رزمنده گیلانی است که در دیدار با اعضای انجمن بانوان خبرنگار و روزنامه نگار گیلانی از ناگفته‌های خود در زمان حضور در جبهه های جنگ و لحظات امدادگری می‌گوید.

وی در سال 1338 در خانواده‌ای متدین، انقلابی و کشاورز از روستای رودبنه پایین‌محله شهرستان لاهیجان دیده به جهان گشود.

این رزمنده زن گیلانی با اشاره به فعالیت‌های پیش از انقلاب خود، گفت: راهپیمایی‌ها تازه شکل گرفته بود و من به همراه خانواده و دوستانم در تظاهرات علیه شاه شرکت می‌کردم. تعداد کم شرکت‌کنندگان سبب می‌شد نفرات اصلی را شناسایی و سپس دستگیر کنند. یکی از اهالی روستا با عجله به سمت پدرم آمد و گفت «فرد غریبه‌ای به روستا آمده و در جست‌وجوی افرادی است که تصویر آنها را در دست دارد. تصویر دختر شما یکی از آنهاست» با عجله همراه با پدرم به تهران آمدیم و تا سال 1371 در تهران ماندم.

شفیع‌پور با اشاره به قبولی در دانشگاه و باز ماندن از تحصیل، تصریح کرد: در سال 57 در رشته آمار دانشگاه سراسری قبول شدم و در روز مصاحبه به دلیل فعالیت گسترده انقلابی دیر رسیدم و از ادامه تحصیل در رشته آمار بازماندم. سال بعد دوباره در آزمون سراسری شرکت کردم و در رشته پرستاری دانشگاه ملی آن زمان(شهید بهشتی) قبول و مشغول تحصیل شدم.

وی ادامه داد: بعد از فرمان حضرت امام خمینی(ره) مبنی بر تشکیل ارتش 20 میلیون نفری، آموزش‌های نظامی را فرا گرفتم. بعد از شروع جنگ از طریق هلال احمر به پاوه اعزام شدم. پاوه شهری جنگ‌زده بود و کومله دموکرات مردم بی‌گناه را کشته و بیمارستان های شهر را نیز تخریب کرده بودند. در واقع محشری به پا شده بود.

رزمنده زن گیلانی خاطرنشان کرد: در ارائه خدمات به مجروحان جنگی شاهد صحنه‌های دلخراشی از مجروحیت‌ها و شهادت جوانان بودم و شهادت جوانان سخت‌ترین لحظات را برایم رقم زد.

شفیع‌پور با بیان خاطراتی از شهدا، گفت: مجروحی داشتیم که هر دو دست و هر دو پای وی قطع شده بود. زمانی که حالش را پرسیدم گفت «هیچ حالی بهتر از این نیست. درست است که هر دو دست و هر دو پای خودم را از دست داده‌ام، اما هنوز دو چشم دارم».

وی صبر خانواده‌های شهدا را ستودنی خواند و افزود: مسئله خانواده شهدا فقط این نیست که یک شهید از آنها در راه حق به شهادت رسیده،‌ بلکه صبر آنها خودش یک کوه باارزش است.

رزمنده زن گیلانی با اشاره به تاکید شهدا بر مسئله حجاب و عفاف و اهمیت رعایت آن در جامعه، عنوان کرد: در یکی از سفرهای خارجی، با حجاب کامل حضور یافتم. فردی به من گفت «چرا حجاب دارید، امام خمینی(ره) که اینجا نیست» و من در جواب گفتم «حجاب اعتقاد و خمینی رهبر من است».

شفیع‌پور همچنین به بیان دیگری از خاطرات شهادت رزمندگان پرداخت و افزود: در یکی از عملیات‌ها، در «اسلام‌آباد غرب» سالنی را بیمارستان کردیم که متعلق به ارتش بود. نزدیک به 300 مجروح آنجا حضور داشت. به عنوان مسئول شیفت، پایان هر روز کنترل می‌کردم که داروها پخش و پانسمان مجروحان عوض شده باشد. رزمنده‌ای را دیدم که وضعیت مساعدی نداشت. زخم عمیق سرش در حالی که بخیه نشده بود، به سبزی می‌زد و تب بالایی داشت. ترکش دیگری سرتاسر کتف این جوان را شکافته بود و عرق پیشانی رزمنده نشان‌دهنده حال بد وی بود. دکتر را صدا کردم و گفت «هر چه سریع‌تر باید به بیمارستان منتقل شود»، اما امکانش نبود. تا صبح مرتب به وی سر می‌زدم و می‌دیدم که درد بسیاری را تحمل می‌کند،‌ اما صدای ناله‌اش را کسی نمی‌شنید. نزدیک صبح به سختی با حرکت دستانش من را متوجه خود کرد. وقتی به وی رسیدم گفت «این حدیث قدسی را بنویسید و منتشر کنید؛ آن کس که تو را شناخت جان را چه کند، فرزند و عیال و خانمان را چه کند، دیوانه کنی هر دو جهانش بخشی، دیوانه تو هر دو جهان را چه کند». این دو بیت را خواند و گفت «از قول من به خواهرانم بگو حجاب‌شان را رعایت کنند» و به شهادت رسید.

وی در پایان دفاع مقدس را برای همه ملت ایران دانست و یادآور شد: همگان باید در حراست و حفاظت از دوران دفاع مقدس کوشا باشیم.

انتهای پیام

انتهای پیام
captcha